فقط خودم و خودت ۳۷

از زبون ادرین: بعد یه ذره کل کل کردن با پلگ گفتم: پلگ فکر کنم باید با لیدی باگ، حرف بزنم نمیتونم اینجوری تحمل کنم گفت: خیله خب باشه تصمیم خودته گفتم: پس بریم تو کارش گفت: الان نه خ.ن.گ.و.ل خان گفتم: اوه راست میگی اون الان مدرستت

از زبون مرینت: که یهو خانوم بوستیه اومد و درس رو شروع کرد با خودم گفتم:میتونم از لوکا کمک بگیرم و خودمم کتابم رو باز کردم بعد مدرسه: وقتی رسیدم به کشتی رفتم پیش لوکا و گفتم: سلام لوکا گفت: سلام مرینت و رفتم پیشش نشستمو گفتم: میتونی کمکم کنی؟ گفت: البته چرا که نه گفتم: خب من با یکی ب.ح.ث.م شد و الان میترسم که باهاش روبه رو بشم میشه کمکم کنی چون میخوام باهاش حرف بزنم گفت: مرینت این انتخاب خودته میتونی باهاش حرف بزنی یا برعکسش

گفتم: ولی خب اون دیشب که به دور همو دیدیم دیگه باهام حرف نزد گفت: مرینت تو دختر خیلی خ.و.ب.ی هستی پس مطمئنم اگه حتی اون ازت م.ت.ن.ف.ر باشه میتونه با حرفات ببخشتت گفتم: خب آره راست میگی باید باهاش حرف بزنم گفت: آفرین و از روی صندلی پاشدمو گفتم: ممنون لوکا

گفت: قابلت رو نداشت و رفتم خونم

از زبون ادرین: بعد چند ساعت کنار کامپیوترم نشستم و به نینو پیام دادم: سلام نینو من میخوام با لیدی باگ حرف بزنم بعد ۳ دقیقه جواب داد: جدی؟ نوشتم: آره پیام داد: خیل خب باشه بزار به الیا هم بگم نوشتم: چرا به اون؟ جواب داد: چون خیلی مشتاق بود برای اشتیتون نوشتم: باشه و گوشیمو خاموش کردمو تا خواستم از روی صندلیم پاشم.....

خب تموم شد اگه می‌خواستین لایک کنید و نظر بدید بای بای❤️❤️❤️❤️❤️