میدونستی این داستان یه جورایی معمایی عه و هنوز داستان به کل گفته نشده؟
چمدون هامون همه روی زمین پخش شده بودن...هرکی رفت سر چمدون خودش تا پارچه و نخ سوزن پیدا کنه...infpبا چهره ای گریون گفت :زود باشید دیگه ...esfp ی پارچه ی سفید(شال سفید)از توی چمدون ش در آورد و داد زد :پارچه جور شد....isfpگفت:اینم از نخ سوزن!....همه رفتن پیش esfjکه ناگهان estpاز پشت اومد با یه بطری کوچک توی دستش :کسی بتادین نمیخواد؟من گفتم:تو برای چی همراه خودت بتادین داری؟! گفت:آخه خیلی جاها با بچه پرو ها درگیر میشم گفتم با خودم بیام تو کشور غریب ز.خ.م هام عفونت نکنه...🤭istj:هیچوقت از حماقت ی آدم اینقدر خوشحال نشده بودم😐
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
از سر بی پارتی اومدم پارتای اول
اقا من واقعا intjاذیتم میکرد یا گریه میکرد یا عصبانی میشدم یه کاری میکردم°-°
😂😂...بچه به این خوبی😔💫
کی intj..؟
اره...
پارت دو کو؟
متاسفانه دستم خورد پاک شد!..چیز خاصی توش اتفاق نمیوفته فقط همدیگه رو پیدا میکنن آخرشم میفهمنesfj زخمیه
حیف شد دوست داشتم بخونمش🥺
بنظرت دوباره بنویسمش؟؟...آخه اولاش از زبون enfp گفته میشه داستان بعد وسطاش از زبون راوی...یکم عجیب میشه🤡🤧
نه عزیزم لازم نیست زحمت بکشی
و واقعا رمانت عالیه
میتون باز رمان جدید بنویسی؟
اره میتونم بنویسم...یه فکرایی دارم درموردش
اها اوکیه
موفق باشی
خیلی باحال بود
داستانت واقعا قشنگ بود و منتظر پارت هی بعد هستم.
ولی خوب من به عنوان یه 𝐈𝐍𝐓𝐉 اگه اونجا بودم تا همه داشتن بحث میکردن میرفتم یکم خوراکی برا خودم جمع میکردم و تا وقتی بحث تموم شه یه خونه ی درختی واسه خودم ساخته بودم 🤣🤣🤣🤣🤣
آفرین 👏👏👏👏
معلومه خیلی زحمت کشیدی❤️
میدونم نویسندگی خیلی زحمت داره🌷🌷
مرسی💜🤩
من نفهمیدم intp قرار شد چیکار کنه؟
توی پارت بعد معلوم میشه...
اها اوکی منتظرم