حمایت شه پارت دو هم در راهه
قرصهای سفیدی به تلخی زندگی صاحباشان روی میز جا خوش کرده بودند. استکان سادهی آب کوچک و قدیمیای که حداقل پنج شش سال عمر داشت و در حالی که تا نیمه آب بود بر روی میزی از چوب درخت گردو و قدیمی و رنگ و رو رفته نقش بسته.
پیر مردی مسن با پوست صورت و پیشانی چروک خورده و با مویی کم پشت سفید همراه با ته ریشی سفید در حالی که عصایی از چوب درخت بلوط با نقش ونگاری زیبا و شاه پسند، در دستان پینه بسته و چروک خورده بر روی تخت سیاه قدیمیاش نشسته بود و به آن سوی پنجرهی پلاستیکی یک جداره و ارزان قیمت خود چشم دوخته بود
غروبی نارنجی عظیمی بر آسمان بیکران آن روستا نقش بسته بود پیر مرد یک لحظه هم چشمها مشکی براق خود را از روی آن غروب خیالانگیز
بر نمیداشت آن غروب او را یاد هزاران هزار غروب قبلیای که گاه شاد و گاه غمانگیز دیده بود میانداخت از لحظهی به دنیا آمدنش تا لحظهی اولین روز مدرسهاش از غروب فوت مادرش تا غروب مرگ عزیز ترین کس او از غروبهایی که در حال سفر بود تا غروبی که خانهی کوچکی در یک روستای کم جمعیت ساحلی خریده بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (19)