4 اسلاید پست توسط: 𝐌𝐢𝐥𝐞𝐲 انتشار: 1 سال پیش 2,457 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

این خاطره، خاطره یکی از کاربراس 😂 به اندازه کافی توی پست های «سم ترین خاطرات مدرسه» سمی شدیم، بریم که سمی تر شیم 😂😂👀



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (51)
  • imageEmilia Alen
    جادوگر گمشده هاگوارتز

    شبیه فیلم ترسناک بود ناموصن

  • از خنده داره از چشام اشک میاد😂😂

  • imageLiza
    بی حوصله

    جرررررر🤣🤣🤣

  • imageلیلیان;
    من جای همه خستم؛)

    منم سال پیش تازه رفتم متوسطه اول ، حالا من مدرسم کلاس تابستونی گذاشت توی کلاس درسخونا و بچه مثبتا رفتم ، من با همه چی جور میشم با اون بچه هام جور شدم ولی یه اکیپ بود که توی یه کلاس دیگه خیلی شر و خفن بودن و دوست داشتم با اونا باشم. خلاصه دوره تابستونی تموم شد و گفتن که برای مهر کلاس بندی ها عوض میشه ، البته فقط دو سه نفر جابهجا میشن ، بعدا فهمیدم منم جا به جا شدم و رفتم تو کلاس همون شرا ، اما خوشحال بودم و دقیقا همون چیزی که میخواستم شد ، باهاشون جور شدم و الان بهترین دوستامن

  • imageRaha°°°
    جینی از نوع نویسنده اش

    آقا منو دوستم یه مرض نهفته ای داریم هر دو روز یه بار بعد ناهار حالمون بد می سه اصلا با پخ از خنده قش می کنیم این مرض تو بهار بیشتر هم شده بود بعد خودمون هم کرم داشتیم هی خاطرات خنده دارمون رو می گفتیم یه روز دیگه خیلی شدید بود در حد لالیگا معلم زبان ما خدای سوتی و لحن تغییر دادن های یهویی بود و بی عصاب نچسب بعد اون روز که ما حالمون خراب بود کلی سوتی داد بعد منو دوستم تو این شرایط هیچ خبری هم نباشه تو چشم هم نگاه کنیم پاشیدیم بعد فکر کن همون لحظه که یه سوتی خفنننن داد ادامه‌ اش بعدی

    • imageChoob
      ⁸⁰¹

      واای منو دوستمم دقیقا همینطورییم😂

  • image𝓛𝓲𝓭𝓪
    اوتاکو علی🤡

    برگه ها حالت کتابچه بود و مراقب گفت دس به کتابچه ها نمیزنین تا وقتی زمان آرمون شروع شه،منم فک کردم منظورش اینه که نباید توش چیزی بنویسم ولی می تونیم توش رو نگاه کنم،بعد کتابچه رو باز کردم که که مراقبه بالا سرم ظاهر شد و کلا از دستم عصبانی بود🗿😔
    یعنی تاحالا اون شکلی سوتی نداده بودم😔👏
    که با تمام این سوتی هام قبول شدم(احساس گودرت🗿💪)

  • image𝓛𝓲𝓭𝓪
    اوتاکو علی🤡

    ادامه کامنت قبل
    هیچی دیگه،نمیدونستم کجا باید برم و داشتم مث بز تو راهرو راه میرفتم،یعنی از استرس نزدیک بود گریه کنم،یهو همینطور که داشتم تو راهرو راه می رفتم چشمو بستم یه نفس عمیق بکشم استرسم کم شه، یهو با کله رفتم تو شکم ناظم🗿
    بعد اول میخواست منه بندازه بیرون،بعد دید بغض کردم دلش سوخت منو برد جایی که باید آزمون میدادم.
    حالا رفتم تو کلاس نشست برگه هارو پخش کردن(حالت کتابچه بود)
    ادامش کامنت سوم

  • image𝓛𝓲𝓭𝓪
    اوتاکو علی🤡

    من ۲ ماه پیش آزمون نمونه دولتی داشتم(امسال میرم هفتم)
    بعد وقتی رفتم تو حیاط استرس شدید گرفتم،مدیر داشت بچه هایی که برای آزمون ثبت نام کرده بودن رو گروه بندی می کرد که هرکدوم تو کدوم کلاس آزمون بدن، بعد وقتی گروهبندی محل آزمونمون تموم شد من میخواستم برم تو کلاسی که بهم گفته بودن که از شانس گندم تو راهرو گم شدم.
    (ادامش کامنت بعد)

    • image𝓛𝓲𝓭𝓪
      اوتاکو علی🤡

      مشهد

    • imageلیلیان;
      من جای همه خستم؛)

      توی کل کشور برای نمونه دولتی متوسطه اول ازمون نداریم که امتیازیه

    • image𝓛𝓲𝓭𝓪
      اوتاکو علی🤡

      داری مال کی رو میگی؟
      من امسال رفتم آزمون داشت

  • یه خاطره دیگه هم از کلاس اجتماعی دارم.
    معلم اجتماعی من قدش کوتاهه ،بعد قبل از اینکه بیاد بچه های کلاس میگیرن تخته پاک کن رو میزارن بالا ترین نقطه ی تخته.معلم بدبخت هم میاد میبینه قدش نمیرسه به یکی از بچه ها میگه بیا تخت پاک کنو بده😔

  • یبار هم اجتماعی داشتیم«دوباره اجتماعی😂»بعد من کتابمو یادم رفت ، بعد همینجوری تو کلاس تو عالم هپروت بودم که ،یکی از بچه ها از معلم پرسید که مگه میشه ادم تو خونه صابون بسازه ؟منم که یه داداش کوچیکتر دارم همه اش تو تلویزیون باب اسفنجی میدید .بعد من از دهنم در رفت گفتم اره میشه اقای خرچنگ تو زیرزمین خونه اش میساخت🗿🗿🗿🗿🗿
    از اون روز به بعد به من میگفتن زن اقای خرچنگ⁦ಠ◡ಠ⁩

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.