فقط خودم و خودت ۳۵

از زبون گابریل: ساعت ۴ صبح بود و من خوابم نمی برد برای همین از اتاقم بیرون رفتمو به ناتالی زنگ زدم با خواب آلودگی جواب داد: بله؟ گفتم: ناتالی به کمکت احتیاج دارم گفت: گابریل تو خ.ر.ی نه؟ الان چه وقت زنگ زدنه گفتم: خب حالا مگه چیشده گفت: خواب بودم گفتم: باشه حالا کمکم میکنی؟ گفت: آره فقط زودتر بگو میخوام بخوابم گفتم: خب چون تا فردا دووم نمیارم بنظرت بین اندره کلویی و مرینت دوپن چنگ کی رو شرور کنم؟ گفت: من میگم اندره گفتم: باشه و تلفن رو قطع کردمو گفتم: نورو بتل های تاریکی باز و بعد ۱ اکوما فرستادمو آندره رو شرور کردم

از زبون مرینت: که یهو صدای بلندی اومد گفتم: آه نه دوباره....تیکی اسپانس آن و رفتم جایی که اون شروره بود که...از زبون ادرین: خواب بودم که یهو با صدای بلندی از خواب پ.ر.ی.د.م همینشکلی با نگرانی به دور وبرم نگاه کردم تا منبع صدا رو پیدا کنم که منجمد ساز از جلوی پنجره ام رد شد من که تازه متوجه شده بودم که چه اتفاقی افتاده گفتم: اه بیخیال پلگ کلوز ات ولی اتفاقی نیفتاد گفتم: پلگ؟ اما جوابی نشنیدم پتومو کنار زدمو از روی تختم پاشدم و بلندتر صدا زدم: پلگ؟ اما بازم جوابی نیومد خیلی ترسیدمو تو اتاقم دنبالش گشتم از زبون پلگ: داشتم به تیکی میگفتم: خب ما میدونیم که مرینت عا....که یهو صدای بومبی اومد هردوتامون به طرف منبع صدا چرخیدیم که دیدم منجمد ساز بود تیکی: فکر کنم بهتره بقیه ی گوفتگومون بعدا باشه گفتم: آره راست میگی و سریع رفتم به سمت خونه از زبون ادرین: که بعد چند دقیقه دیدم خودش از پنجره وارد اتاقم شد سریع رفتم س.م.ت.ش گفت: ببخشید گفتم: فعلا وقت نداریم پلگ کلوز ات و رفتم پیش لیدی باگ

و تصمیم گرفتم که باهاش حرف نزنم تا وقتی که خودش حرف نز بزنه ولی برخلاف انتظارم اون هم حرفی نزد بعد شکست شرور رفتم خونمو خودمو رو تختم ا.ن.د.ا.خ.ت.مو گفتم: کلوزت و دستامو جلوی چشمام گذاشتمو گفتم: آه پلگ اون ازم م.ت.ن.ف.ر.ه گفت: ها؟ نه بابا اونطوریاهم که فکر میکنی نیست دستامو از جلو چشمام برداشتمو روی تختم رو به روش نشستم و گفتم: دقیقا همونطوریه که فکر میکنم

گفت: خب اینکه نشد مدرک شاید اون هم منتظر این بوده که تو اول باهاش حرف بزنی گفتم: نمیدونم اون شجاعه و نترسه بعد رومو سمت پنجره کردمو اروم گفتم: در برابر همچی که پلگ اومد روبه رومو دستاشو به کمرش زدو گفت: خب در برابر ع.ش.ق بعد یکم مکث کردو ادامه داد:....فکر نکنم گفتم: منظورت چیه؟ گفت: شما برای هم س.ا.خ.ت.ه شدید گفتم: منو....اون؟ گفت: آره فقط شما دوتا گفتم: ولی اگه اون ع.ا.ش.ق.م بود من حتما باید میفهمیدم و سرمو ا.ن.دا.خ.ت.م پایین گفت: آه خ.ن.گ من مگه تو فهمیدی مرینت....که یهو جلو د.ه.ن.ش.و گرفت سریع سرمو اوردم بالا و گفتم: مرینت؟ گفت: هیچی هیچی گفتم: یعنی چی؟ اصلا مرینت این وسط چیکار میکرد؟ گفت: بابا بیخیال اشتباه گفتم گفتم: مطمئنی؟ گفت: آره گفتم: خیله خب باشه راستی چرا خونه اون موقع خونه نبودی؟ گفت:آممم... خب با تیکی کوامیه لیدی باگ بودم گفتم: واو باشه و سرمو گذاشتم رو بالشمو به پنجره نگاه کردم

از زبون فلیکس: وقتی رسیدیم اسکله از ماشین پیاده شدمو به روبه روم نگاه کردم، پرنده ها داشتن بالای دریا پرواز میکردن و چندتا کشتیه باربری هم داشتن بار هاشونو تحویل میدادن که با صدای تلق تلق یه چیزی به خودم اومدم و برگشتم به پشتم تا ببینم اون چی بوده که دیدم خانوم کرلنته در صندوق عقب ماشین رو باز کرده و داره چندتا کلاه رو از توش در میاره گفتم: چیشده؟ گفت: اینجا دم غروب یکم سرد میشه و دوتا کلاه رو برداشتو یکیشو به من داد گفتم: ممنونم و کلاه رو گذاشتم رو سرمو دوباره غ.ر.ق منظره ی روبه روم شدم که بعد چند دقیقه......

از زبون لیدی باگ: کت نوار هم اومد ولی حرفی باهام نزد منم از ترسم چیزی بهش نگفتمو شرور رو شکست دادیمو رفتم تو اتاقمو رو صندلیه میز تحریرم نشستمو گفتم: اسپانس اف که یهو‌....

خب تموم شد بچه ها امیدوارم از این پارت هم لذت برده باشید اگه می‌خواستید لایک کنید و نظر بدید بای بای😘😘😘❤️❤️❤️💖💖💖💖