
سلام بچه ها بعضی هاتون اصرار کرده بودین که واستون پارت دوم رو بزارم ولی اونجوری که میخواستم حمایت نشد 😕🍓

ا/ت : خل با خل چه شود 🤣🤣🤣🤣 کوک : عه درست حرف بزن 😡😡😡😡 ا/ت : باشه 😃😃😃😃 یه سوال ؟؟؟ کوک : هوم ؟؟؟ ا/ت : منو میخوای چیکار 😶😶😶😶 کوک : میخوام برام کار کنی ا/ت : کار کنممممم ؟؟؟؟؟ چرا بعد !!!؟؟؟؟ کوک : چون دوس دارم :||| ا/ت : 😶😐😐🤨🤨🤨 کوک : آره دیگه اینطوری منو نگا نکن :///// ا/ت : میگی چه کاریه یا با تی کنم تو حلقت 😐😐😐😐 کوک : تی :/ ؟ ا/ت : آره دیگ :/ کوک : تی کجاست مگه دمه دسته دختر جان 😐🤨 ا/ت : نه :/ کوک : پس چی میگییی تووو😐😐😐😐😐 ا/ت : منظورم تی نامرئی بود 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 وایییییییی خدااااا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 کوک : 😐😐😐😐😐😐😡😡😡😡😡😡 بسه دیگههههه ا/ت : باشه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 کوک : برو دنبال کار جدیدت زودددد 😡😡 ا/ت : نگفتی چیه که :////// کوک : آره خب کار جدیدتتتتتت خدمتکاریههههه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ا/ت : چییییییییییییی 😡😡😡😡😐😐😐😐 کوک : آره برو خوش باش 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ا/ت : خوش چیییییی آخهههههه 😡😡😡😡😐😐😐 کوک : تو ندیدی که من به چه کسایی کارایی می دم که از خدمتکاری بدتره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😐😐😐

ا/ت : 😑😑😑😑😑😑 کوک : چیه :/ ا/ت : هیچی 🙄🙄🙄 کوک : باشه آنیا ( اسم خدمتکاره ) به ا/ت کار جدیدشو نشون بده 😌😛 آنیا : چشم آقا ، دنبالم بیاید لطفا ا/ت : بله 🙄 آنیا : شما باید هر روز صبح غذا بپزید یعنی صبحانه ، ناهار و شام و زمین رو تی بکشید ا/ت : کار دیگه ای نیس ؟؟؟ 🙄😐😑 آنیا : نه همینارو انجام بدید ا/ت : چشم 😑😐🙄 آنیا : پس من شمارو با کار جدید تنها میزارم اول غذا درست کنید بعدش برید اتاقتون استراحت کنید ا/ت : اتاقم ؟؟ آنیا : بله میخواید نشونتون بدم ا/ت : بله لطفا آنیا : اون اتاقه برای شماست ا/ت : مرسی آنیا : چیزی نیاز داشتید خبرم کنید خداحافظ ا/ت : مرسی خداحافظ . هوففففف اصلا حوصله ی غذا پختن واسه ی این آقا رو ندارم واقعا 😐😑🙄 میخوام گریه کنممممم کاش اون موقع از ماشین پیاده نمی شدم 😕😭😢 خلاصه نشستم یکم گریه کردم بعدش که آروم شدم رفتم غذا پختم ( مثلا یه غذایی پخت دیگه چمیدونم اسمشو هر چی می خواید بزارید 😂 ) ساعت ۹ و نیم بود ساعت ۱۰ غذا می خورد 😑

تا اون موقع رفتم اتاقم استراحت کنم و لباس عوض کنم و یه دوش خیلی سریع بگیرم *وارد اتاق شدم* واووووو 🤩🤩🤩 چقدر خوشگلهههه خیلی قشنگ بود 😀😀 از کجا سلیقه منو می دونست ؟؟ 😑😐 به هر حال رفتم یه دوش خنک گرفتم و امدم موهامو خشک کردم یه آرایش سبک کردم و یه هودی مشکی پوشیدم و امدم بیرون ساعت پنج دقیقه به ۱۰ بود رفتم میز رو مرتب کردم و غذاشو کشیدم سر ساعت ۱۰ امد پایین خیلی دقیق بود 😶 به هر حال وقتی داشت از پله ها می یومد پایین یکم جذاب شده بود ، وایییی چه مرگم شده چی میگم با بی حوصلگی غذاشو جلوش گذاشتم و خواستم برم سمت اتاقم که گفت : بشین ا/ت : چی؟ کوک : گفتم بشین واسه خودتم غذا بکش از صبح هیچی نخوردی ا/ت : اولن من گرسنه نیستم دومن چرا به فکر منی ؟؟؟ کوک : من خدمتکار ضعیف نمی خوام 😌 ا/ت : ببین ... ولش کن 😑😑 من میرم کوک : مگه نمیگم بشین 😡 ا/ت : گشنم نیسسسسس 😑😑😑😑😡😡😡😡 کوک : خود دانی 😌😌😌 ا/ت *واقعا گشنم بود ولی دوست نداشتم پیشش غذا بخورم 😑😑😑😑

رفتم تو اتاق و گوشیمو در آوردم ایرپادمو گذاشتم تو گوشمو تا نزدیکای ۲ صبح آهنگ گوش دادم انقدر خودم و زدم تو در و دیوار که مردم از خستگی خیلی خوابم میومد ولی به شدت گشنم بود با خودم فکر کردم شاید کوک تو آشپزخونش نودل آماده داشته باشه خیلی آروم در اتاقمو باز کردمو رفتم سمت آشپزخونه چراغو روشن کردم رفتم تو کابینت هارو گشتم یدونه داشت 🤩🤩🤩🤩 خیلی خوشحال شدم گذاشتم آب جوش بیاد تا اون موقع رفتم کل خونرو از روی کنجکاوی سرک کشیدم 😌😂 ولی حس کردم کوک بیداره و فهمیده به هر حال رفتم تو بالکن تا هوا بخورم یه ، یه ربعی بود که تو بالکن بودم رفتم دیدم آب جوش امده ، خیلی خسته بودم جوری که چشمام داشت میوفتاد رو هم برا همین وقتی خواستم آب جوشو بریزم اشتباهی ریختم رو پام و یه جیغ کشیدم ولی بعدش دهنمو گرفتم یهویی صدای پله ها امد و .........
خببب این قسمت هم به پایان رسید و لازمه بگم شروع پارت ۳ اونطوری نیست که فکر می کنید :))))) 🍓🍓🍓 راستی گفته بودم ادامه نمیدم ولی دلم نیومد که پاکش کنم :))) برو نتیجه چالش ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد کجاااست؟
آخه زیاد حمایت نمیشه گلم نمیدونم درست کنم یا نه 💔
لطفا بذار🥺
باشه ولی نمی دونم کی بذارم :) چون مدرسه ها داره شروع میشه ♡
عالیییی💕
مصی کیوتممم 🥺💔🌜
عالیی بیدههه 😆❤
مرسی 🙃❤