این اولین داستانمه که تو تستچی میزارم. اگه دوست داشتین بگین:)
نیویورک. سال 2017
صدای جیغ، پشیمانی، ناله، التماس و گریه و خشم حتی پشت در های بسته هم به گوش میرسید. تحمل کردن اونجا براش سخت شده بود. دکتر ها هنوز اون رو یه مریض میدونستن که باید تحت درمان باشه. اما خودش بیشتر از هر چیز دیگه ای از حالش با خبر بود. میخواست که از اون تیمارستان بره بیرون. زندگی جدیدشو شروع کنه. مخواست که هر اتفاقی که تو این مدت براش افتاده رو فراموش کنه. روی تختش توی اتاقش با چراغای خاموش نشسته بود به زمین نگاه میکرد بعد به پنجره. دوباره زمین بعد پنجره. هیچ کاری نمیتونست اونجا بکنه. همون لحظه یکی از پرستاران سرد اون تیمارستان وارد اتاق شد با صدای ترسناکش رو به دختر گفت: « بیا. یکی اومده کارت داره.» هیچ جوابی نداد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
کدوم ناظری پارت 2 رو رد کرد؟😥
عالی بوددددد♥️✨
ادامه بده حتما
تولدت مبارک داشم
امیدوارم ۱۲۰ساله بشی...
آرزومند آرزوهایت....
واقعا قشنگ بود ادامه بده و 😊❤💖
خیلی خوب بود
مرسییی:)
تنکیو 🧋
یا ادامه میدی یا ادامه میدی...
خواهش نکردم دستوره☺
چشم :| چون تا شب نمیتونم بیام الان ثبتش کردم
آفرین فرزند گلم☺
عالی بود حتما ادامه بده
مرسییییییی
قشنگ بود ادامه بده
و اینکه اگر خواستی به پیج منم سر بزن
من داستان مینویسم .
ممنونم:)))
باشه حتما