سلاممممممم تست اولم تستچی قبولش نکرد خیلیییی ناراحت شدم چقد نوشته بودم اما اشکال نداره این رو امید وارم قبول کنه💖💖💖💖💖😐💔😃امید وارم خوب باشه
خب اول مشخصات دختر داستان و خونوادش که به درد میخوره😐💔😂😂 خب من مشخصات خودمو مینویسم اما سن رو میبرم بالا چون رو داستان سن من براش کمی کمه شروع داستان: اسم من نگار هست چشمام عسلیه.موهام خرمایی حالت دار تا کنار رون پامه.قدم ۱۶۷.وزنم ۴۲ هست سنم ۲۰ ( در اصل ۱۷ هست😁😂💔) من داخل یه خونواده پولدار هستم و مشخصات شخصای بعد رو هم خودتون میدونید دیگه ( با اعضای بی تی اسم) من یه خواهر دارم که ۲۵سالشه و دکتره
خب از زبان من : واییییییییییی خواهری باورم نمیشه میخوای منیجر بی تی اس بشی ( فقط تو ایرانا بعد از بی تی اس خودتون میشنوین چی شده) خواهرم: واییی نگار رو مخم نرو من وقتشو ندارم بابا هم فقط منو دید اخه تو هم کره بلدی😐💔 من: نگووووو میخوای منیجر هفت تا فرشته بشی بعد میگی وقت ندارم 😐💔 خ( یعنی خواهرم) : اصن بیا یه کاری کنیم من که اینا رو درست نمیشناسم بابا هم بخاطر اینکع میدونست من کره ای بلدم یه هو منو پیشنهاد داد بزار امشب بابا بیاد تورو بزاره جای من من: راس میگیییی😐💔😍😍😍😍
خ:نع دارم دروغ میدم ای بابا من بابد از خداتم باشه همچین خواهر خوبی داشته باشی خ: اره خیلیی خوشحالم(با حالت تعنه)😐💔 من:😂😂💔 فردای ان روز ( روز پرواز بی تی اس) از زبون بی تی اس : منیجر خب بچه ها میخوام بهتون یه چیزی بگم اعضا :بگو منیجر: خب.........من کار دارم و نمی( جین حرفشو قطع میکنه) جین: یعنی چی حتما میخوای بگی نمیتونی بیای نه؟ ( باحالت سرخ شده گف خودتون میدونین که داد میزنه چطوری میشه😂😂💔)منیجر : جین وایسا چقد عجولی مکنه ها: از خنده جر میخورن 😂😂😂😂جین : ( به صورت رپ دعواشون میکنه😂💔) قیافه نامجون و یونگی: 😐😐💔😐😑 یونگی : اهم اهم نمیخواین بس کنین اگه هم نمیخواین تا بیام( نامجون حزفشو قطع میکنه)
نامجون: خب اقا منیجر بگو کارشون نداشته باش منیجر:😂💔اوک خب من نمیتونم بیام جین: دیدی گفتم دیدین دیدین😐💔 منیجر: 😂💔👍خب بچه ها کمپانی براتون تو ایران خودش یه منیجر گرفته که میتونه با پنج زبون صحبت کنه ( با شما هست) اعضا : اوو اوکی منیجر: ( ادای احترام میکنه) معذرت میخوام اعضا : نه بابا مشکلی نیست. هوپی: فدای سرت ( لبخند خوشگلاشو میزنه😍💔) خب اعضا سوار هواپیما میشن و بعد چند ساعت بع ایران میرسن هوپی : یونگی یونگی بلند شو ( قیافه یونگی😴👍)
فلش بک به قبلی که بی تی اس سوار هواپیما شن دچیتا دچیتا (خب شاید فک کنین الکی اینو نوشتم اماسخت در اشتباهین چون زنگ موبایلمه😂😂💔) من : بله ( شمارع پشت خط کره ای صحبت میکرد بعد فهمیدم کیه) تا این وسط یه فلش بک دیگه هم بزنم 😂😂💔شب شده بود بابا اومد خونه مث همیشه اومد لپ منو کشیدو گف کوچولو منم لپامو باد کردم گفتم من الان ۲۰ سالمه بابا: اما تو برا من همون کوچولویی😂💔 من:😐😑💔😂😂 میگم بابایی بابا: بله دخترم من : میدونستی خواهرم خیلی کار داره بابا: خب حرفتو بگو این همه کشش نده😐 من: 😂😁😅خب میخوام جای خواهرم منیجر بی تی اس بشم بابا تازه من بهتر هم میشماسمشون طرفدارشونم هستم😢 بابا: خب الان میخواستی اینو بگی؟ اشک الکیم نریز خب برو جای خواهرم من کاریت ندارم 😉😂 من : 😐💔😍😍😍😍مرسی پایان فلش بک دوم میریم سر تماس
اون مرد : ( ب کره ای صحبت میکنیم) سلام خانوم ؟ من: نگار مرد: خانوم نگار ما فردا برای شما یک ون میفرستیم من:ببخشید پریدم وسط حرفتون اما میشه من خودم راننده باشم؟ مرد: خب...باشه مشکلی نداره و ما خونه ای ویلایی کنار خونه خودتون رو برای اعضا گرفتیم و شما فردا باید برین فرودگاه دنبال اعضا من: اها خیلی ممنون که خبر دادین امید وارم روز خوبی داشته باشین مرد : همچنین شما روز خوش ( پایان فلش بک) از زبون من فردا صبح : ساعتو نگا تازه ۷ صبحه اوففف ( نکته شما بسییییی خوابالو هستین و براتون ۷ صبح یک ساعت ناشناخته هست😂💔) رفتم ی دوش گرفتم اومدم بیرون تا ساعت ۸ شده 😐💔چخ دیر میره رفتی صبحونه خوردی لباس پوشیدی بعد تا رسیدی خودش ساعت قرار بود یعنی ساعت ۹ از زبون اعضا ته: بچه ها یعنی منیجرمون مهربونه یا نه ؟ هوپی: من فک میکنم خیلییی مهربونه. بعد هواپیما نشست اعضا پیداه سدن با ۴ تا بادیگارد فرودگاه پرررررر ارمی بود اعضا قیافشون 😍😍😅 بود. ( بچه ها😐💔نگا کردم تا اسلاید هام ففط شیش تا هست اوفففف شرمنده پارت بعدی جبران میکنم 💖😜)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عاجیی😻😽🍓
عالیه
ممنون💖