فقط خودم و خودت ۲۲

گفت: آ ....آره یعنی نه یعنی آره ها😧 منظورم اینه که اونجوری که تو فکر 😣......انگشتمو گذاش.تم رو ل.ب.ش تا حرف نزنه آروم از سرجام بلند شدم و بهش ن.ز.د.ی.ک شدم دستامو د.ور کم.رش ح.لقه کردم و گفتم: .....از زبون لیدی باگ: با این کارش س.رخ شدم و با تعجب تو چش.ماش خ.یره شدم😳 که گفت: فقط یه کلمه بگو آره یا نه ؟ دستپاچه شدم با بغ.ض گفتم: نم..نمیدونم😖 گفت: ایرادی نداره من برای تو تا آخر دنیا ام صبر میکنم 😊با این جملش دیگه ب.غضم ترکید و پشت سر هم اشکام اومدن یهو دیدم با دستش اشکامو پاک کرد و گفت: خدافظ😉 و آزادم کردو رفت

خیلی تع.جب کردم یعنی کی میتونه انقدر مهربون و صبور و همینطور وفادار باشه 😳ولی رفتم خونم و گفتم: اسپانس اف بعد رفتم تو تختمو دراز کشیدم تیکی اومد پیشم و گفت: مرینت تو...واقعا ع.ا.ش.ق اون شدی🤨؟ گفتم: نمیدونم تیکی نمیدونم😔 و چشامو بستمو خوابیدم

از زبون کت نوار: سریع از اونجا دور شدم و رفتن خونه و گفتم: کلوزت و پریدم رو تختم پلگ گفت: اخه ا.ح.م.ق چرا اون کار ها رو کردی و همینطور اون جملات اونا آخه چقدر چ.ن.د.ش آور بودن😠 گفتم: پلگ هنوز نفهمیدی😁؟ گفت: چیو🤨؟ گفتم: البته من که واقعا اون حرفا رو از ته قل.بم زدم ولی همش یه نقشه بود گفت: یعنی چی🤨؟ گفتم: یعنی اینکه این نقشه ی منو الیا باهم بود وقتی تو حالت کت نوار بودم الیا بهم گفت که اون طبقه ای که ما الان توش بودیم تو برج ایفل همش دوربین گذاری شدس و اون ص.حنه هابی که من درست کردم بخاطر این بود که هم الیا بتونه اینا رو فردا تو اخبار بگه و من عکسای بیشتری از خودمو خودش داشته باشم😏 گفت: وای تاحالا این شکلی بهش نگاه نکرده بودم گفتم: حالا بخوابیم ؟ گفت: باشه و خوابیدیم

از زبون الیا: بعد اینکه مطمئن شدم مرینتو کت نوار از رو برج رفتن رفتم رو همون طبقه و تمام گوشی هایی که به سقف چسبونده بودم رو کندمو رفتم خونه و فیلمو با بلوتوس به گوشیه خودم فرستادم و رفتم تو تختم و گفتم: وایی بی صبرانه منتظر مصاحبم😃 و خوابیدم

فردا صبح: با صدای الارمم بلند شدم و رفتم از اتاقم بیرون مامانم گفت:صبح بخیر الیا😊 گفتم: صبح بخیر مامان و نشستم سر میز صبحونه و یه نیمرو خوردم بعد رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردمو گوشیمو برداشتم و رفتم تو حیاط مدرسه مثل همیشه زود رسیده بودم و هنوز کلاسو شروع نشده بود خلاصه روی یه نیمکت نشستم و اون فیلم رو دوباره نگاه کردم که زنگ خورد داشتم میرفتم تو کلاس که صدایی شنیدم: الیا صبر کن دارم میامممم😧😧 به طرف صدا برگشتم دیدم اون مرینته که داره دوان دوان میاد طرفم گفتم: سلام مرینت🤪 گفت: سلام و بهم رسید و باهم وارد کلاس شدیم

وسط درس بودین که دیدم تیکی زیر میزنه و داره بهم دست تکون میده اروم گفتم: عه سلام تیکی😀 اتفاقی افتاده؟ گفت: سلام الیا خب می خواستم ازت یه درخواستی بکنم😅 گفتم: چی🤨؟ گفت: می خوام کاری کنی که مرینت بتونه به کت نوار بگه که ع.ا.ش.ق.ش.ه گفتم: البته تیکی همین امروز اون میتونه گفت: جان؟ و براش کل نقشمو توضیح دادم

بعد شنیدنش گفت: واو یعنی از کجا این ایده به سرت زد😃 گفتم: دیگه دیگه😎 که یهو‌...

خب تموم شد امیدوارم لذت برده باشین اگه د.و.س.ت داشتین نظر بدید و لایک کنید بای بای 😘😘😘😘❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜