
سلام دوستان من آنیتا هستم امید وارم از داستان خوشتون بیاد نظر یادتون نره ها 😘
از زبان مرینت :وای امروز یه پسره اومد تو کلاسمون خیلی خوشگل و خوش تیپ بود 😍ازش خوشم اومد و فهمیدم که اونم از من خوشش اومده ( تو این داستان مرینت هم معجزه گر داره هم قدرتی که میتونه ذهن بقیه رو بخونه ) اممممم اسمش چی بود؟ آهان یادم اومد آدرین ولی چرا از ثلث اول سال اومد؟ حالا میفهمم
فردا...........
از زبون آدرین:وای هممم چه خواب خوبی بود ساعت چنده؟ واااای باید سریع برم مدرسه ( مثلاً رسید...)وای دوباره اون دختره خیلی خوشگله اسمشم مثل خودش قشنگه مرینت وای با اون چشاش آدم غرق میشه مرینت:کجایی الوووو بیا تو مدرسه مثلاً کلاس داره شروع میشه 😏آدرین:چی چیشد باشه الان میام وای اثن حواسم نبود
از زبون مرینت :اخ این کیه من عاشقش شدم کلا تو هپروته ولی خوب شد از ذهنش خوندم چرا دیر ثبت نام کرده ( به این خاطر بوده که مادرش امیلی مریض بوده) این دختره کیه جلوی کلاس وایساده؟ معلم: بچه ها این لایلا هست و از الان به بعد باشما همکلاسیه لایلا:سلام من لایلا هستم ( خیلی خبب فهمیدیم دیگه بسه ) زنگ خورد لایلا اومد پیش مرینت گفت:هاها تو چقدر زشتی از زبون آدرین:خفه شو دیگه از همون اول هم فهمیدم که حسودی
مرینت: مرسی خوب ادبش کردی (راستی آدرین هم میتونه ذهن بخونه و هر دوتاشون میتونن غیب شن) از زبون راوی: مرینت خودش و آدرین و غیب کرد و برد تو برج ایفل بهش گفت: من میدونستم دوسم داری آدرین سرخ شد و گفت: از کجا؟ مرینت گفت: من همون قدرتایی رو دارم که تو داری من لیدی باگ هستم ولی این یک رازه من به تو معجزه گر کت نویر رو میدم و تو نباید به هیچ کس بگی هر وقت که هاکماث ( تو این داستان هاکماث پدر آدرین نیست) یه فرد رو شرور کنه تو این انگشتر رو دست میکنی و با کوامیت به من ملحق میشی کوامیت بهت میگه چجوری تبدیل بشی
آدرین: باشه ولی کوامی چی هست اصلا مرینت: یه موجود کوچیکه مثل تیکی تیکی بیا بیرون تیکی:باشه،سلام آدرین من یه کوامی محسوب میشم که از طریق معجزه گر به وجود میام از زبون آدرین: یا خدا داشتم سکته میکردم این چی بود باشه پوووف آدرین: سلام تیکی ینی کوامی من تویی تیکی: نه من کوامی مرینت تو کوامی متفاوت خودتو داری
آدرین:باشه خداحافظ برگشتم خونه به خودم گفتم ولی چجوری مگه میشه خیلی خب بالاخره اون انگشتر رو دستم کردم یا خدا ینی الان چی میشه کوامی در اومد آدرین: ووییی تو چقدر گوگولی هستی کوامی: نازم نکن من پلگ هستم اگه خواستی تبدیل شب باید بگی پنجه ها حاضر (یادتون باشه این داستانه نه خود کارتون) آدرین: پنجه ها حاضر اااااا چه باحاله این چیه تنم پلگ کوشی ای بابا حالا چجوری به حالت اول برگردم بهتره برم پیش مرینت (قدرتای خودشون وقتی تبدیل میشن از بین نمی ره)
از زبان مرینت: ووی چی شد این کیه کت نویر : مرینت من آدرینم چجوری به حالت اول بر گردم کمکم کن 😭😭😭مرینت: تو چقدر خنگی از کوامیت نپرسیدی مگه؟آدرین:نه😭😭 آخ باشه بگو : پلگ گربه داخل آدرین: پلک گربه داخل پلگ: تو خیلی خنگی باید تمام جزئیات رو ازم میپرسیدی😒😤 بیا بر گردیم😠 آدرین: باشه آخیش رفتش روز بعد تو مدرسه..... لایلا ایبی دستم درد میکنه مرینت دستم رو دیروز پیچوند آدرین: دروغ نگو مرینت هیچ وقت همچین کاری نمی کنه درسته مرینت؟ مرینت: معلومه که درسته لایلا از اول معلوم بود خیلی دروغ گویی بچه های کلاس: از کجا معلوم بود؟؟؟ مرینت: خب منو آدرین فهمیده بودیم بچه ها: از کجا؟؟؟ آدرین: از اون جایی که باباش تو بچگی بهش دروغ گفته و فکر میکنه با دروغ گفتن همه چی رو میشه بدست آورد بچه ها: از کجا میدونی؟؟؟ لایلا: بسه آره آره دروغ گفتم راضی شدی؟😒 مرینت: خوبه
چند ساعت بعد...... لایلا: مرینت امروز واسه خودت دشمن درست کردی در آینده بد میبینی مرینت: وای مامانمینا (😂😂😂😂😂😂😂) آدرین ضاحر شد وگفت: لایلا تو هر چقرم تلاش کنی با خواستت نمیرسی همین الان هم که دارم با هات حرف میزنم به زوره لایلا: مگه میدونی خواسته من چیه؟😏 آدرین: آره لایلا: واقعاً؟ مرینت: ول کن دیگه اره میدونه لایلا: تو خفه آدرین: الان که دارم بهت لطف میکنم و حرف میزنم به خاطر مرینته پس این جوری حرف نزن و هر دو غیب شدن
لطفاً منتظر پارت بعد با شید لایک و کامنت هم فراموش نشه😉 تستچی جان مادرت زود قبول کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من همون ی میراکول هستم ولی به تازگی آرمی شدم ولی داستانم رو ادامه میدم
پارت بعد اومده ها
پارت بعد در حال بازرسی هست
میشه نظر بدین بگین پارت بعد رو بزارم یا نه لطفاً
وای عالی بود بعدی رو بزار
وای مامانم اینا مال داستان بچه چلمن بود 🍁🍁🍁
چی؟