از مانون پرسیدم: میدونی چرا مامانت عجله داشت🤨؟ گفت: امم...فکر کنم بخاطر اینه که میخواست از کت نوار و لیدی باگ بپرسه که فردا برای مصاحبه میان یا نه🙃 گفتم: آها تو ذهنم : ولی من که نمیتونم وقتی مانون اینجاست تبدیل به لیدی باگ بشم😫 گفتم: خب مانون نظرت چیه امروز بریم پارک😅؟ گفت: آره عالیه یهووو پارک😃😃 و کیفشو از رو میزم برداشت داشتیم از در خارج می شدیم که پاش خورد به جعبه ی هدیم و هم خودش هم جعبه افتادن و در جعبه باز شدو هرچی عکس از کت نوار قبل اومدنش ریخته بودم اون تو ریختن بیرون😬😬 همونطور که رو زمین بود گفت: واو نمیدونستم این همه عکس از قهرمان شهرمون داری وایسا یه لحظه تو😱😱....حرفشو قطع کردمو گفتم: نخیرم😠 اون طور که فکر میکنی نیست😬 از رو زمین پاشد و خودشو تکوندو گفت: باشه 😊بریم گفتم: بریم و رفتیم باهم پارک اونجا مانونو سوار سرسره کردمو رفتم پشت بوته و گفتم: تیکی اسپانس آن که یهو یویوم صدا داد باز کردمش دیدم کت نوار بهم پیام داده: بانوی من نادیا گفته بیایم روی برج ایفل😉 بهش پیام دادم:باشه و رفتم اونجا
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
عالی 👌🏻
این آلیا هم دم به دقیقه با گوشیش عکس میگیره 😏
مرسی
اره
عاااااااللللللییییی بوووووودددد😍😍😻
منم پارت بعدی رو فردا منتشر می کنم✨️🎉
مممممننوووننن😘😘 ایول😃😃
۴: اینجا داشتن بپر بپر میکردم خیلی خوب مینویسییییی❤️❤️❤️❤️❤️
جدی؟ مرسییی😍❤️❤️
آره جدی🥺🤧❤️❤️❤️🍓💞
بعدی رو زودتر بذار🤧🍓