زن وشوهری بیش از 60سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمیکردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر 95 هزاردلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره ازهمسرش سوال کرد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
عالیی بودددد:")))
میشه به تست هام سر بزنیدد؟؟؟
نیاز به حمایت''<
ادمین پینن¿¡
خفهشدم😂😂😂😂
مرسی بابت امتیاز:)🌸🐏
ببینید من فهمیدم پیرزن از دست همسرش عصبانی شد بعد خشمش رو سر بافتن عروسک خالی کرد بعد اون عروسک فروخت پس همسرش رو بخشید...
اینم برداشت جالبیه 👍
اولین بار بود یه داستان روم اثر گذار بود که به لطف تو اونم بر باد فنا رفت
لبخندم تبدیل به هنگ کردن شد
این چرا اینجوری تموم شد ؟😂💔
احساس میکنم بهم خیا.نت شده 🥲😂💔
هعییی زندگی
انتظارشو نداشتم🗿😔
جررر😂