از زبون مرینت: یهو دیدم لایلا یه پست گذاشته بود رفتم دیدمش که دیدم روش نوشته بود دوستان من برگشتم پاریس😈 ولی اون که تمام مدت پاریس بود🙄 بعد گوشیمو گذاشتم تو کیفم و رفتم خوابیدم 😪از زبون ادرین فردا صبح: خیلی دیر کرده بودم🥶 داشتم هی تو اتاقم می دویدم و وسایلمو میذاشتم تو کیفم که با صدای دویدنای من انگار پلگم بیدار شد اومد پیشم و گفت: داری چیکار میکنی ادرین😁؟ گفتم: نمیبینی دیرم شده😖😠 و اونو ام کردم تو کیفم و سریع از اتاق خارج شدمو رفتم مدرسه وقتی رسیدم دیدم همه دارن از لایلا صحبت میکنن🤮 رفتم پیش نینو و بهش گفتم: اینجا چه خبره🤨 ؟ گفت: نشنیدی؟ گفتم: نه🤔 نینو: لایلا دوباره برگشته پاریس🤗 گفتم: ایبابا🙄 تازه میخواستیم یه نفسی بکشیم😒 که دیدم لایلا نزدیکم شد و گفت: اینم ادرینه کسی که ع.ا.ش.ق.م.ه😊 منو مرینت باهم داد زدیم: چچچچیییی😱😱😱؟؟؟ لایلا ادامه داد: چی میگم ما ع.ا.ش.ق همیم و خیلی زود داریم باهم میریم اسپانیا🙂 ایندفعه دیگه همه باهم داد زدیم: چچچچچچیییییی؟؟؟ 😱😱😱😱😱😱😱😱😱
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک