
میخوام خرابکاری های بچگیامو بهتون بگم😂
یه بار بچگیام ماه محرم بود با مامانم رفته بودم پارک مامانم یه لحظه گرم صحبت با دوستش بود یکی اومد بهم نظری تعارف کرد(فکر کنم شکلات بود) منم گفتم مامانم گفته از کسی چیزی نگیرم پامم کوبیدم زمین خورد به کفش طرف🤣🤦🏻♀️ اونم قیافش یهو یه جوری شد وای جای اون موقع دارم خجالت میکشم😂
این یکی مال ۷ یا ۸ سالگیمه اون موقع گوشی نداشتم و بازیام و شماره دوستام توی گوشی بابام بود خیلی هم چیزی از گوشی بلد نبودم یه بار گوشی بابام رو برداشتم برم امکانات جدیدشو کشف کنم رفتم توی پیام ها استیکرهارو پیدا کردم و برام جالب بود رفتم بخش استیکر حیوانات همینجوری میزدم روشون کلی استیکر فرستادم اونم برای کی؟ مدیر ساختمون که یه آدم رسمی و شریف بود😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️ فکر کنید واسه مدیر ساختمون اونم با گوشی بابام استیکر سگ و گربه و گاو و گوسفند بفرستم🤣🤣🤣🤣🤣
بچگیام هوس انار کرده بودم ولی بابام هرچی فروشگاه ها رو میگشت انار خوب پیدا نمیکرد که برام بخره خلاصه فرداش رفتیم خونه عمم که خیلی با مامانم چشم و همچشمی و داشت و مامانم همیشه عابرو داری میکرد روی میزشون کللییی انار درشت و قرمز بود منم سه تا ازشون برداشتم بلند بلند به مامانم گفتم: مامان اینارو بزار توی کیفت که رفتیم خونه بخورم🤣🤣🤦🏻♀️🤦🏻♀️ مامانم که یه جور لبشو گاز گرفت یه یعنی این چه حرفی بود زدی هنوزم قیافش یادمه😂🤣🤣
دیدید توی کارتونا وقتی یکی یه چیزی میخوره تو سرش کلی ستاره دور سرش میچرخه؟ منم که کوچیک بودم فکر میکردم توی واقعیت هم اینجوریه. خلاصه یه بار یه اسباب بازی پلاستیکی از اونا که سنگینه و سفته رو پرت کردم توی سر دختر عموم ستاره دور سرش نچرخید که هیچ یه جور کبود شد فکر کنم هنوزم جاش مونده😂😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
زندایی من کلییی گل و گیاه توی خونش داشت گل قاشقی، شمعدانی، لاله، رز. حسابی هم بهشون رسیدگی میکرد و دوستشون داشت من و زنداییم خیلی صمیمی بودیم یه بار که خونشون بودیم به فکرم رسید که سوپرایزش کنم وقتی که رفت توی اتاق و حواسش بهم نبود، من یه کیسه بزرگ برداشتم تا داخلش جا داشت گل و برگ از گلدونا کندم و ریختم توی کیسه خلاصه گیاهاش رو تار و مار کردم🤦🏻♀️ بعد که از اتاق اومد من کل گلای توی کیسه رو روی سرش خالی کردم🤦🏻♀️😂 اونم دید گلدوناش تار و مار شده یه جیغی زد🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️ فکر کنم تا چند ماه فقط آب قند میخورد خیلی گلدوناشو دوست داشت🤦🏻♀️😂
دوستان عزیز امیدوارم خوشتون اومده باشه و خنده به لباتون اومده باشه چالش: شما هم از سوتی های بچگیاتون بگید⚘🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من وقتی ۴سالم بود مامانم عدس گزاشته بود خیس بخوره برای شام بعد من گوشی بابامو برداشتم انداختم تو آب لای عدس ها😂😂😂
یه بار رفته بودیم با بابام سوپری بعد چسبیدم یه مرد دیگه بهش گفتم بابا یهو بابامو جلوم دیدممم😐😐😐
فکر کرده بودم بابامه چون لباسش همرنگ بابام بود😐😐💔💔😹😹
ینی الانم که بهش فک میکنم قلبم تیر میکشه💔💔😹
عالی😹😹💜💜
🤣🤣🤣
بچه بودی چقدر شیطون بودی😂
خعلی🤣🤣
من تو بچگیم یه بار تو بازار بودیم بعد دست یه زن دیگه رو گرفتم بعد که دیدم خجالت کشیدم و بعد تو یه دکان رفته بود مامانم به من گفت بمون همونجا یعنی بیرون دکان بعد خواستم چیزی به مامانم بگم بعد که اونجا یه دکان بود که لباس زیر میفروخت بعد رفتم اونجا اون زنا به من کج کج نگاه میکردن بعد یواشکی رفتم بیرون 😂😂😂😂
چه آتیش پاره ای بودی تو 😂😂😂
آره خیلی🤣🤣🤣🤣
عالیییی بود😂😂😂
من سوتی بچگیامو یادم نیس ولی یادنه ی بار ۶ یا ۷ سالم بود که می خواستیم بریم خونه مامان بزرگم بعد من فک کردم با اتوبوس میریم رفتم دمه اتوبوس دست ی زنو گرفتم داشتم باهاش میرفتم که مامانم منو به موقع گرفت وگرنه معلوم نبود من الان کجا بودم😂😂
یه بار بچه بودم😊
داشتیم فیلم عروسی عموم رو نگاه میکردیم😍
عمهم،مادر بزرگ پدریم،خود عموم و زنشم اونجا بودن🙂
من از دهنم پرید گفتم:وای زن عمو چقد زشت بودیییی😐
عابروم رف جلو همه🙄
واي خداااااااا مردم از خندههههههههههههههههه
منم دوتا سوتي باحال دارم
يكي اينكه
يبار بچه بودم به مامانم قول داده لودم بچه خوبي باشم بعد شيطنت كرده بودم مامانم گفت:مگه قول نداده بودي دختر خوبي باشي چرا رو قولت واينستادي؟
جواب من:اگه رو قولم وايستم چجوري بيام پايين؟
يكي ديگه:
من اذيت ميكردم مامانم ميگفت اذيت كني سياه ميشي بعد من يك دوست داشتم جنوبي بود اسمش غزل بود برگشتم يبار بهش گفتم:غزل تو چه كار بدي كردي سياه شدي؟
وای چه باحال🤣🤣🤣
تستت عالیییییییی بود 💖😂😂🤣🤣🤣
ای خدا درس این من