مرینت: وزنم رو روبه دستم دادم و خودمو از روی زمین بلند کردم .....دوزانو روی تخت رفتم و دستامو روی تیکه های شیشه گذاشتم و از پنجره نگاهی به بیرون کردم نور زیادی به صورتم تابید شد آروم از پنجره طناب رو گرفتم ....نگاهی به پایین کردم ....بسم الله.....و پاهامو از روی پنجره ول کردم و سر خوردم و اومدم پایین ...نگاهی به دور بر کردم ...و با صدایی که می گفت مرینت سمت چپ رو نگاه کردم .....اشک تو چشمام حلقه زد .........*ساعتی قبل *بریجیت :مطمئنم بودم آدرین یه کاری می کنه پس با ماشین جلو در خونشون منتظر موندم که دیدم آدرین سوار بر ماشین داره ریلکس میره .....و رفتم دنبالش مرینت :اشک توی چشمام با دیدن کسی که جلوم بود حلقه زدو مثل الماس های درخشانی از صورتم پایین میومدن .....بلند بلند گریه می کردم و به سمتش دویدم کسی که تمام مدت چشم در انتظارش بودم ........آدرین ....و محکم تو آغوشش پریدم ولی خب افتاد 😐 بله پوستر آدرین اگراست 😐💔 که دیدم داره با پوزخند نگام می کنه آدرین:تا این حد دوستم داشتی و بهم نگفتی مرینت :به سمتش رفتم که دستا رو باز کردو منم بدون مکث یک حرکت عاشقانه زدم ! در حدی که انتظارش رو نداشت !.....با مشت زدم تو قفسه سینش 😐😂آدرین:آخ آییی این دیگه برای چی بود مرینت :اشکام رو دونه به دونه پاک کردم و به سمتش رفتم یکدونه پرید عقب
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
نه چراکاش ادامه میدادی😭😭😭😭😭
من داستان قبلی رو فراموش نکردم چرا حذف شددد🥴🫂🥲🤧😭😭😭😭😭😭
ای هت لاو کوشش تو کانالت نیست؟
یه بچه فامیل *****ی *****ی***زد حذفش کرد وقتی من تو دستشویی بودم 🗿💔
چه عجببب
عالییی
مرسی 😊
🥰🥰🥰🥰