( سلام بچه ها من امروز یه خبر بد برام اومد😔 و شاید نتونم این هفته زیاد فعالیت کنم پس به بزرگی خودتون ببخشید) بلاخره روز جشن فرا رسید😰🥳 پاشدم از تو تختم و لباسامو عوض کردمو دویدم رفتم مدرسه که یهو پام خورد به یه سنگ و با مخ رفتم تو زمین میخواستم بلند شم که شندیم الیا گفت: به به خانم مرینت رسیدن😎 و دستشو به طرفم دراز کرد دستشو گرفتمو بلند شدمو گفتم: ها ها خیلی بامزه ای😒 و باهم رفتیم تو کلاسو حرف زدیم که یهو خانم بوستیه وارد کلاس شد و گفت: سلام بچه خوبین؟😊 امروز ما یه شاگرد جدید دارین ادرین🤨؟ به ادرین نگاه کردم که گفت:چشم خانم😁 و رفت در کلاسو باز کرد که دیدم یه نفر وارد کلاس شد باورم نمیشد اون کاگامی بود😨😱 بعد ادرین دست کاگامیو گ.ر.ف.ت😡 و تا آخرین ردیف کلاس همراهیش کرد کاگامیم همون آخر کلاس نشستو ادرین اومد جلو و سر جاش نشست خانم شروع به حرف زدن کرد: شاگرد جدید ما کاگامی تسوروگی هستن که بهترین شمشیر باز مدرسه مثل ادرینه و همینطور این دوتا ع.ا.ش.ق هم هستن🥰 از این حرف خانم دیگه جوش آوردم😡🤬 دیدم نینو بهم گفت: نگران نباش مرینت تو که میدونی ادرین ع.ا.ش.ق کاگامی نیست😜 گفتم: میدونم ولی بازم عصبانی میشم وقتی همه اونا رو باهم میبینن😔 و کتابمو از تو کیفم در آوردم و بازش کردم نینو ام همین کار رو کرد
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
عالی 👌🏻
خیلی رمانتیک بود 😍
مرسیی💞💞
عالی
مرسی
اوه امیدوارم بتونه زودتر منتشر بشه❤️ مال من ولی اومد🥰
در انتظاااار پارت بععععد😆😆😆😆
دو بار رد شد😔 ولی الان اومد😘
اشکال نداره مال منم رد شد😁 و چون امتیاز کافی نداشتم نتونستم دوباره منتشر کنم دارم دوباره می نویسم😄😂🤧🥲😢😥😭😭😭😭😭😭😭😭😢😢😢