پارت دوم:) ناظر منتشر پلیزز:)
چی؟! دراکو : شما..کی هستین؟ یا من کی..هستم؟!! اورانوس : تو چشماش خیره شدم و لبخند تلخی روی لبم نشست تو..دراکو هستی دراکو مالفوی 19 سالته دراکو : دراکو؟ و تو..کی هستی؟ اورانوس : خواستم چیزی بگم که در اتاق باز شد و نارسیسا خانم وارد اتاق شد و رفت سمت دراکو، با قدم های آروم به در نزدیک شدم برگشتم و نگاهی بهش انداختم در رو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون روی صندلی توی راهرو نشستم و چشمامو روی هم گذاشتم یعنی منو یادش نیست؟ {قول میدم هیچوقت فراموشت نمیکنم} پورخندی زدم و چشمام رو باز کردم نارسیسا خانم از اتاق اومد بیرون نگاهی به صورتش انداختم چشماش خیس از اشک بود با قدم های آروم بهم نزدیک شد و کنارم نشست و با لحن همیشگی شروع کرد به حرف زدن نارسیسا : تو رو یادش نیومد؟ اورانوس : همونطور که به دیوار سفید روبه رو خیره شده بودم گفتم نه! نارسیسا : دراکو واقعا...دو..ست داره اورانوس : داشت! حالا حتی منو یادش نمیاد نارسیسا : یکم بهش زمان بده قول میدم همه چی درست میشه اورانوس : امیدوارم نفس عمیقی کشیدم و نگاهم رو از دیوار گرفتم میتونم ببینمش؟
نارسیسا : اگه میخوای باشه اورانوس : از روی صندلی بلند شدم و به اتاقش نزدیک شدم با تردید در رو باز کردم و وارد اتاق شدم روی تخت نشسته بود و به پنجره چشم دوخته بود بهش نزدیک شدم و روی صندلی کنارش نشستم دراکو : چرا اینجایی؟ اورانوس : نمیدونم شاید...منتظر بودم حالت خوب بشه و دوباره لبخندت رو ببینم دراکو : می بینی که...حتی خودمم نمیشناسم تنها چیزی که تو ذهنمه یه صحنه ی تصادفه! اورانوس : همه چیز به خاطر اون تصادفه اگه..اگه اون روز به آلمان نمیرفتی...شاید این اتفاق نمی افتاد دراکو : اتفاقی که بخواد بیوفته، میوفته اورانوس : منو یادت نیست؟ دراکو : تو چشماش خیره شدم متاسفم...نه! بهتره از اینجا بری! اورانوس : کجا؟ برم و تنهات بزارم؟ دراکو : من نمیشناسمت برو! من..نمیدونم گذشته چه اتفاق هایی افتاده و من چی به تو گفتم اما میدونم همه چی تموم شده! برو و به گذشته نگاه نکن! اورانوس : نگاهم رو از چشماش گرفتم و پوزخند تلخی زدم از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت در یک لحظه وایستادم اشکی از گوشه چشمم سرخورد در رو باز کردم و از اتاق بیرون رفتم نارسیسا خانم متعجب بهم چشم دوخته بود چیزی نگفتم و با قدم های آروم از سه تا پله ی دم در پایین رفتم و از بیمارستان دور شدم باد موهای سیاه رنگم رو به پرواز در اورده بود دراکو : از پشت پنجره بهش خیره شدم ازم دور میشد چرا انقدر واسم آشناست؟!
اورانوس : جلوی در خونه ایستادم در رو باز کردم و وارد خونه شدم مامان نگران اومد سمتم و با دیدنم اخمی بین ابروهاش نشست امیلی : کجا رفتی؟ باز بیمارستان؟ چند بار بگم دراکو..اورانوس : با صدای آرومی گفتم بهوش اومد امیلی : چی؟ واقعا؟ پس..چرا ناراحتی؟ اورانوس : چطور ناراحت نباشم از اینکه حافظشو از دست داده؟! امیلی : چ..چی؟ ولی..ولی اورانوس : حتی منو یادش نمیاد بهم گفت برو و هر چی توی گذشته اتفاق افتاده رو فراموش کن! وارد اتاقم شدم و در رو بستم و روی تخت نشستم چطور فراموش کنم؟ چطور اون همه خاطره رو فراموش کنم؟ چطور فراموش کنم دو..ست دارم؟! نگاهم به گیتار گوشه اتاق افتاد لبخند تلخی گوشه لبم نشست چشمام رو بستم { قلب سیاه و رگای سنگی؛ روزای دردناک و شبای غمگین؛ نخواستی بمونی از اینجا رفتی؛ سیاه سیاهه دنیای رنگی؛ قلب سیاه و رگای سنگی؛ روزای دردناک و شبای غمگین؛} چطور میتونی فراموش کنی؟ همه چیزو؟ این آهنگ اولین آهنگی بود که با هم خوندیم چشمام رو باز کردم و از روی تخت بلند شدم و با قدم های آروم به گیتار نزدیک شدم و از روی زمین برش داشتم و نگاهی غمگین بهش انداختم و لبخندی زدم کیف گیتار رو برداشتم و گیتار رو توی کیف گذاشتم و گذاشتمش زیر تخت شونه ای بالا انداختم خودت گفتی گذشته رو فراموش کن موطلایی!
از اتاق رفتم بیرون مامان مشغول حرف زدن با تلفن بود که با دست اشاره کرد بمونم روبه روش وایستادم تلفن رو روی میز گذاشت و بهم نگاهی انداخت و گفت : اورانوس با نارسیسا حرف زدم امروز دراکو میره خونه و باید بریم خونشون و بهشون سر بزنیم به پدرت خبر میدم کم کم حاضر شو اورانوس : پورخندی زدم عمارت مالفوی نفس عمیقی کشیدم!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه ممنونم:) فقط یه داستانه چیزی نداره اگه تستام رد بشه اکانتم میپره و اگه شخصی بشه کسی نمیتونه داستان رو بخونه منتشر کن امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه ی آرزوهای قشنگت برسی ممنونم مهربونم:) لایک و کامنت؟:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حس میکنم پستای منو در مقابل پستای تو باید ریخت ـ
نههه😭
یعنی داستانتو خوندم تا نیم ساعت تو شوک بودم همینجور...
آخییی🫠
عررر
سلاممم
خوبی چ خبر؟
میخواستم بدونم میتونی تو توییت هری پاتر کاربر آیلین نقش مک گوناگال رو داشته باشی؟(:♥︎
سلامم قشنگم:) مرسی تو خوبی؟ شاید یه وقتا تستچی نباشم آخه اما اگه میشه بدون حضور خودم باشه آره چرا که نه با کمال میل:)♡
سلامم(=
باشه عزیزم اشکالی نداره بزار به کاربر آیلین میگم ببینم چجوریه♥︎
مرسی قشنگم باشه مهربونم
♥️♥️
اهم اهم پادت بعد؟!
سعی میکنم زود بزارم
لوناااااا ترو جون من امروز بزار منظورم پارت بعدیه😭😭😭😭😭😭😭😭😭💎💎
سعی میکنم قشنگم
سلام قشنگم:) بیوگرافیت..خب چیزی شده؟؟:)
نه فقط مامانم چند روز پیش فوت کرد
عزیزمم💔😔واقعا متاسفم خدا رحمتشون کنه:) روحش شاد:))
ممنون خدا مرده های تو رو هم بیامرزه
:))
پارت بعددد😭🥺✨
زیبا می نویسمم فعلا نمیدونم کی
باوشی ولی زود بزار دیگ من رمانتو خیلی دوس دالمم🥺🥺✨
چشم:) مرسی منم خودتو دوس دارمم
می تووو🫶🏻✨
لونا پارت بعدی رو کی میدی
نمیدونم بیب :) مینویسم نمیدونم کی
لونا؟
پارت بعدی کی میاد؟
نمیدونم:) سعی میکنم زود بنویسم♡
اوکی لیدی
خیلییی قشنگهههههههه جیگرممممم🥲💙💕
ممنونمم لاو منن
عالی🥲⭐️
ممنونمم
خیلی قشنگه🥲
مرسی لاوم