حتی اگرم مخالفین بازم بخونین چون حالتون رو خوب میکنه:))♡
هشت یا نه سال بیشتر نداشتیم. کلی خربزه خوردیم. هردومان دل درد گرفتیم، نورعلی از درد دیگر نمیتوانست راه برود. نشست. شکمش را داخل دست هایش جمع کرد و گریه اش گرفت.یک باره هرچه خورده بود بالا اورد. راحت شد. گفتم: نورعلی راستش ان خربزه ها مال ما نبود! گفت: پس بگو چرا به ما نساخت، مال حرام بوده. از جایش بلند شد و راهش را عوض کرد. گفتم: مگر نمیروی خانه؟ گفت:نه باید بروم از صاحبش حلالیت بگیرم. گفتم:دیوانه! اول یک فصل کتک مفصل میخوری. گفت:نوش جانم! از مال مردم خوردن ک بدتر نیست.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
زیبا!:)
ازت ممنونم:)