
خب یه داستان جدید😁

خب توی این داستان اسم شما ایسوله و با مادر و خواهرو برادر زندگی میکنی برادرت ازت 3سال بزرگتره و خواهرت از برادرت 2سال بزرگتره تو 22سالته خواهرت اکسوآله برادرت بلینکه خودتم آر می هستی همیشه سر تلوزیون باهم دعوا دارین یکی میخواد مصاحبه ی بی تی اس رو بزاره یکی میخواد فیلمی که اکسو توش بازی میکنه رو ببینه یکی میخواد کنسرت بلک پینک ببینه😂😂مادرتون مدیر یه شرکت خونه سازیه و اکثرا خونه نیست و البته توی مشاور املاک هم کار میکنه 😃اسم برادرت هانیوله اسم خواهرتم هانا هست. برادرت یه تختش کمه و خواهرت سخت دنبال عشقی برای خودش میگرده😂😂😂همیشه توی اتاقت میشینی و توییت اعضا رو چک میکنی قیمت بلیط کنسرت رو چک میکنی دنبال بلیط فن ساین میگردی و... (عکس تست عکس خواهرو برادرو خودته اونی که چشماش رنگیه خودتی)
امروز سه شنبس و کل هفته تعطیله صبح از خواب پاشدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم اومدم توی آشپز خونه که صبحونه بخورم با صحنه ای رو به رو شدم که نمیخواستم روبه رو بشم . دیدم هانیول توی آشپز خونه دراز کشیده و عکس جیسو توی بغلشه دیگه بی خیال صبحونه شدم از آشپز خونه اومدم بیرون (علامت هانیول+ علامت هانا & علامت ایسول-) رفتم توی اتاق هانا که طبق معمول پراز عکسای سوهو بود دیدم داره رو به رو آینه آرایش میکنه و خیلی خوشحاله باندشم روشنه و آهنگ سولوی سوهو رو داره گوش میده. -هانا؟ &... -هانااااااااااا &وای ترسوندیم خواهر مواظب باش. -خواهر؟ وات؟ &چیه؟ نمیخوای بهت احترام بزارم؟ -چرا چرا میخوام حالا چرا انقد خوشحالی؟ &نمیدونی؟؟؟ -نه از کجا بدونم؟ &مامانی برام بلیط فن ساین اکسو خریده یس یس😍😍😍 - برای تو خریده بعدش من که لنگ یه بلیط کنسرتم و هرکاری براش دارم میکنم برای تو خریده اونوقت؟ &از اونجایی که من همش از شماها مواظبت میکنم و به حرفهای مامان گوش میدم گفت من میتونم برم فن ساین تازه هانیول هم میره فن ساین بلک پینک -جان؟ هانیول؟ پس من چی؟ &تو میمونی خونه قراره امروز سه تا همسایه ی جدید بیان دوتا خونه پر پسر یه خونه پر دختر تو باید برگه ی تحویل منزل رو بهشون بدی. -آخه آخه &آخه نداریم برو بیرون. هلم دادو درم روم بست. نزدیک بود گریم بگیره از بس که من بد بختم اه. رفتم زنگ بزنم به مامانی که جواب داد. *الو؟ -ماماننننننن *آخ گوشم چه مرگته بچه؟ -مامان برای چی برای من نخریدی *چی بخرم برات؟ -بلیط فن ساین *نه -چرا؟؟؟ *چون یه برگه هست توی اتاقت باید اونو به همسایه بغلی تحویل بدی -اما هانا گفت سه تا *نه اون دوتای دیگه رو خودشون تحویل میدن اما این همسایه هایی که امروز میان -همسایه ها؟ *آره چند تا پسرن - نه مامان توروخدا منو با چند تا پسر رو به رو نکن*خدافظ -مامان الو؟ الووووو😭😭
قطع کرد اه. یهو دیدم در میزنن رفتم درو باز کردم دیدم یه پسر خوشتیپ اومده فکر کنم عاشقش شدم ببخشید میتونم بپرسم کی هستی؟ +خرفت منم هانیول -هانیول؟ خودتی؟ +چیه خوشگل شدم؟ -خ خ خیل خیلی +بنظرت جیسو عاشقم میشه؟ -ن ن نمیدونم +حالا بزار بیام تو اومد تو ولی واقعا نشناختمش خیلی جذاب شده بود یه کادو هم دستش بود فکر کردم اومده خواستگاری😂😂😂 رفتم تو دیدم هانا هم از اتاقش اومد بیرون برق از سرم پرید -هانا خودتی؟ &آره خوشکل شدم؟ -وای دلمو آب نکنید نرییید &خدافظ.درم کوبیدن من مانده ام تنهای تنهاااااااااااا😭😭😭
رفتم توی اتاقم رفتم توییت اعضا رو چک کردم دیدم کمپانی عکسای فن ساین امروزو یعنی عکس سالن فن ساینو توییت کرده -اه به خشکی شانس حالا باید امروز میومدین؟ اه صبر کن ببینم نوشته زمان پایان مراسم ساعت 5عصر؟ من برگه هارو باید ساعت 6تحویل بدم یا خود خدا😭😭😭 دیگه دیر شده نمیتونم برم. رفتم چک کردم دیدم هنوز بلیط مونده -خب حالا چه کاریه اینو میگیرم بعدش سریع میام خونه آره همینه. بلیطو خریدم رفتم آماده شدم چند تا از کادو های اعضا رو بردم که بهشون بدم چون از قبل براشون خریده بودم به امید روزی که برم واااای بدو بدو رفتم فن ساین دیدم فن ها دارن میرن بالا منم بدو بدو رفتم بالا اولین نفر نامجون بود (علامت نامجونπ) -سلام πسلام دختر کوچولو -بفرمایید πچه نازه 😅 -ببخشید πچرا ببخشم؟ -چون این کادوی من بود πاتفاقا من از اینا دوس دارم -ممنون πخواهش میکنم😁 امضا رو ازش گرفتم رفتم سراغ بعدی مین یونگی (علامت یونگی/) /سلام -سلام /چه با نمکی -واقعا؟ /آره خیلی با نمکی -ممنون شماهم خیلی لبخندهای کیوتی میزنید /ممنون -😅 /میتونم حدس بزنم که بایستون جونگ کوکه -از کجا فهمیدی /از چشمات معلومه -😳 /حالا نمیخواد خجالت بکشید😅😅 -😅😅 -ممنون /خواهش میکنم
برو بعدی😇

رفتم بعدی کیم تهیونگ ووووو نفر آخر جونگ کوک قرمز شدم سرم پایین بود سرشو آورد رو به روم پایین گفت حالت خوبه؟ -خ خوبم (علامت جونگ کوک*) *مطمعنی؟ - آره خوبم *سرتو بیار بالا ببینمت -سرمو آوردم بالا چند لحظه ساکت موند *چ چقدر کیووتی -واقعا؟ *آره آواز هم میخونی؟ -آره آهنگ سولو ی تورو بلدم *واقعا؟ بخون ببینم -چی چ چی الان؟ اینجا؟*اوهوم -آخه.. *آخه نداریم دیگه بخون منم چشمامو بستم خیلی آروم آواز خوندم طوریکه فقط کوک بشنوه وقتی داشتم میخوندم تصویر منو پدرم میومد جلوی چشمام وقتی چشمامو باز کردم دیدم صورتم خیس شده کوک دستشو آورد بالا اشکامو پاک کرد اون لحظه همه جا سیاه شد فقط خودمو جونگ کوک بودیم احساس میکردم روی یدونه زمین یخی ایستادیم😍😍😍 (عکس تست عکس جونگ کوک وقتی داشت اشکاتو پاک میکرد)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییی عالی بوددد اجی
ج چ:نمیدونم شاید زول بزنم همینجوری بهش😹
آره همینه بهم زل بزنید😂😂😂😂😂
ممنون که نظر میدید بچه ها بقیه ی داستانو توی این اکانتی که باهاش نظر دادم ببینید چون اون اکانتم خراب شده😍😍😍
عالی بعدی تروخدا
ج چ من فقط ساکت میمونم و مثل بعضیا می نمیکشم و بهش میگم فکر نمی کردم یه روز ببینمت
تقریبا داستانش مثل همسایه بغلی اکسو هست ولی بازم باحاله
ادامهههههههههههه لطفاااااااااااااااا✒️✒️✒️✒️✒️✒️✒️✒️✒️✒️✒️