ناظر عزیز تو روز عاشورا دارم تست رو ثبت می کنم.اگه قبول کنی تستم رو دعات می کنم.🙏🏻🤲🏼🤲🏼🤲🏼🤲🏼🤲🏼لایک و نظر لطفا❤️ ناظر عزیز چیز خاصی نداره این تستم سه بار رد شد لطفا قبول کن😔 ناظر هر چه قدر بیشتر طول می کشه تا بررسی تستم تموم شه بیشتر دلم شور می زنه لطفا قبول کن🤲🏼🙏🏻😔اخه دلت میاد؟:/
(قبل از هر چیزی ممنونم از ꧁Lady Z꧂ که با کمکش فهمیدم جرمی گفته اسم لایلا با میراکلس پروانه کریسالیسه.از این به بعد تو رمان من اسمش اینه😉😁رمان ꧁Lady Z꧂ به نام ادرینت رو هم بخونید❤️عکس این اسلاید رو خودم ادیت کردم لایک رو بزن به خاطر منی که یک ساعت رو عکسش وقت گذاشتم☺️😉) 💚:بعد از اینکه از خونه مرینت برگشتم،مادرم صدام زد. امیلی:ادرین من شرکت طراحی مد اگرست رو افتتاح کردم.این شرکت بزرگترین و پیشرفته ترین شرکت جهانه و تو همه کشور ها شعبه داره.مدیریت شعبه پاریس فعلا با منه😁😎ولی بعد از رسیدن تو به سن قانونی تو مدیر شرکت میشی.☺️ 💚:ب..باشه😯 در اناق ادرین: پلگ:وای مادرت عجب کاری کرد.🫨ولی منم خوشحالم که صاحبم پولداره و می تونه هر چه قدر خواستم برام پنیر بگیره.😎
(عکس اسلاید قبل رو روی این گذاشتم همونی که گفتم خودم ادیتش کردم.ناظر عزیز فقط جنبه فان داره لطفا رد نکن🙏🏻) 💚:پلگگگگگ😐 پلگ:باشه بابا رفتم😂😂(زد به چاک😂) 💚:من رفتم حموم.داخل حموم به مرینت فکر می کردم.(داخل حموم هم😂😐) یکدفعه دیدم یه نفر شرور شده.😐اومدم بیرون،تبدیل شدم و صدای پلگ رو می شنیدم که می گفت برمی گردم کممبر های عزیز من😐🥴رفتم سمت شرور و دیدم مرینت همراه ریناروژ،کرپیس و وایپریون اومده بود.شرور قدرتش این بود که قدرت بقیه رو می گرفت. وایپریون:شرور تونست کرپیس رو بزنه.من از شانس دوباره استفاده کردم.مرینت(لوکا می دونه دیگه😁)از لاکی چارم استفاده کرد و بهش یه اینه داد.🙂 ❤️:من با اینه تیر شرور رو به سمت خودش برگردوندم و دیگه قدرتی نداشت.ادرین از پشت گرفتش و دستبندش رو کتاکلیزم کرد.😎من اکوما رو گرفتم و همه جیز رو درست کردم.ساعت ۱ صبح بود🤯فردا اولین روز دبیرستان بود باید عجله می کردم.😐رفتم خونه،به تیکی شب به خیر گفتم و خوابیدم.😴
💚:امروز اولین روز دبیرستان بود.بلند شدم،دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم.بعد هم با ماشین بادیگاردم به سمت دبیرستان راه افتادم. ❤️:من داشتم خواب ادرین رو می دیدم که تیکی بیدارم کرد. ❤️:تیکی الان نصفه شبه بذار بخوابم. تیکی:مرینت الان ده دقیقه مونده به شروع کلاست.پا شو. ❤️:یا خدااااااا سریع بلند شدم و برشتوک خوردم.لباسم رو پوشیدم و رفتم به سمت دبیرستان.نگو الکی عجله کرده بودم.معلم یه ربع دیرتر میومد😂دست ادرین رو گرفتم و با هم به سمت کلاس رفتیم.(با هم یه جورایی نامزدن ناظر عزیز لطفا رد نکن.) در کلاس: خانم کانفیلد:خب سلام بچه ها.بیشتر شما توی مدرسه دوپان با هم هم کلاسی بودین پس نیاز به معرفی نیست.😉ولی دو نفر جدید دارید.خوش امدید فیلیکس لانهایت(همون پسر خاله ادرینه یه فامیلی در اوردم براش.در ضمن فیلیکس و مادرش برای تحصیل فیلیکس اومدن پاریس و پیش ادرین و امیلی و ناتالی می مونن.) و متیو کانفیلد.😁🙂 الیا:ببخشید خانم ما فیلیکس رو می شناسیم😁ولی ایشون پسر شمان؟ خانم کانفیلد:بله😎😎 متیو در ذهنش:اون دختری که کنار ادرین اگرسته چقدر زیباس😯باید اونو مال خودم کنم😈
❤️:بعد از دبیرستان وقتی رسیدم خونه،روی مبل نشستم و اخبار رو روشن کردم😁 گوینده اخبار:(😐)امیلی اگرست همسر مرحوم گابریل اگرست بهترین طراح مد جهان شرکت طراحی مد اگرست رو افتتاح کرد.منابع نشان می دهند که این شرکت در همه کشور ها شعبه دارد و بزرگترین و پیشرفته ترین شرکت جهان است.مدیریت شعبه پاریس این شرکت فعلا بر عهده شخص امیلی اگرست می باشد اما پس از رسیدن پسر ایشان ادرین اگرست به سن قانونی(خسته شدم از بس کتابی نوشتم.😂😐)ایشان مدیریت را بر عهده خواهند گرفت.🙂 ❤️:wow ادرین صاحب شرکت طراحی مد شده بود!😯😁یهویی یادم اومد🤫اخر هفته تولد ادرین بود🫨زنگ زدم به الیا و سریع برنامه یه جشن تولد تو خونه خود ادرین رو چیدیم.😉🤫
❤️:ما داخل عمارت اگرست بودیم و منتظر برای اینکه ادرین از کلاس شمشیر زنی بیاد😁🙂 من رفتم داخل اتاق ادرین و لباسم رو عوض کردم و گردنبندی که ادرین بهم داده بود رو گذاشتم.😎 💚:وقتی رسیدم خونه،در باز شد و همه داد زدن تولدت مبارک!🥳(تولد ۱۶ سالگیشه) 💚:از همتون ممنونم🥳😉😯 همه هدیه هاشون و دادن و با اهنگ دنس کردن و اینا.(قات زدم😁😂) هدیه الیا یه قاب عکس بود از اولین ب.و**س..ه مرینت و ادرین.😯 💚:م..ممنون ولی چطوری؟ الیا:من خبرنگارم دیگه😎 هدیه مرینت هم یه دست لباس شیک بود.😁🥳(شلوار مشکی و تیشرت سفید و یه عینک افتابی)
❤️:ادرین لبخند زد،اومد جلو و منو ب.*و.*س.ی**د.من سرخ شدم.(من پخته شدم😁😂) 💚:بعد از اینکه همه رفتن،مرینت رو صدا زدم و اومد تو اتاقم.گفتم مرینت من فقط گفتم تیکی و پلگ همو ببینن چون سه روزه همو ندیدن.😁 ❤️:اره راست میگی🙂 💚:مرینت بعد یه ربع رفت.از اونجایی که مامان برای من یه لامبورگینی سبز پر رنگ فوق پیشرفته با شیشه دودی گرفته بود فردا قرار بود امتحان رانندگی بدم.🙂😁😎 فردا صبح: افسر:خب اقای اگرست ببینم چه کار می کنید.😉 بعد از رانندگی و پارک دوبل و اینا: افسر در ذهنش:تا حالا کسی رو ندیده بودم که انقدر عالی و روون رانندگی کنه.😯 افسر:اقای اگرست شما با نمره کامل قبولید.اینم از گواهینامه.(تو ایران چند ماه طول می کشه) 💚:ممنونم.
💚:حالا که گواهینامه داشتم می خواستم خودم مرینت رو برسونم دبیرستان.🙂 ❤️:وقتی اماده شدم و اومدم جلو در دیدم ادرین سوار یه لامبورگینی خوش رنگ منتظرمه😯🫨گفتم ادرین تو چطور.. 💚:گواهینامه گرفتم.(تو بعضی از کشور های دیگه از ۱۶ سالگی میشه)😁حالا بپر بالا خ.*و&ش*گ.*ل خانم. ❤️:خندیدم و سوار شدم و تا دبیرستان رفتیم.😉 همه با تعجب به ما نگاه می کردن از جمله الیا و نینو. نینو:تو گواهینامه گرفتی رفیق؟ 💚:اره نینو😁😉 ❤️:سر کلاس دیدیم کیم شرور شده و اسمشم فرمانده اتشه.کریسالیس(اول اسلاید ۱ رو بخونید)دوباره دست به کار شده بود😯
💚:من و مرینت تبدیل شدیم🐞🐱 مرینت وسپریا،کرپیس،رینا روژ،وایپریون،پگاسوس و پرپل تایگرس رو فرا خوند. پرپل تایگرس با کلاوت تیر چراغ برق رو پرت کرد به سمت کیم و حواسش پرت شد.رینا روژ یه توهم از لیدی باگ درست کرد،وسپریا اونو فلج کرد و من با کتاکلیزم اکوما رو از تو میراکلس کیم دراوردم.😉😁🥴مرینت هم اکوما رو گرفت و همه چیز رو درست کرد.😁😉(با لاکی چارمی که گرفته بود) من گفتم تا دفعه بعد مای لیدی(بانوی من) و دستش رو ب.&وس.ی*د.*&م. ❤️:الیا طور بدی نگام می کرد.(خودتون می دونید چرا)اخه این چه کاری بود اینجا ادرین.🥴😐
❤️:الیا همون شب اومد خونه ما.😐 الیا:مرینت چته ها؟ ❤️:تو هیچی رو نمی دونی.😐 الیا:چی ها؟چییی؟ ❤️:باشه باشه میگم اد..ادرین کت نواره🥴😉😁 الیا:چییییی؟🤯🤯🤯🤯🤯🤯
آنچه خواهید دید: پلگ:می خوام حبه قندم رو بدزدم😈 لایلا:می خوام خودمو شرور کنم نورو😈 کت نوار:اون خیلی قویه.من به میراکلس کفشدوزک،روباه و گرگ هم نیاز دارم.😁🤯 متیو:مرینت مال منه….. لایک و نظر لطفا❤️ ناظر عزیز هرجا لازم بود سانسور کردم در مورد متیو هم اون مثلا شخصیت خبیث داستانه😉 لطفا منتشر کن.ممنونم🙏🏻 تو نتیجه چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببین یه مطلب رو با کمال احترام میخوام بهت بگم یه اخطار بهش گوش میدادم جات بودم
دیگه زیر پیامای بچه ها هر کدومشون مائده زینب هرکدوم پیام نده یا نخواه چیزی رو انتقال بدیم اقای محترم ما اگه میخواستیم از منظرت اگاه باشبم یا بفهمیم چیکار میکنی کیکت نمیکردیم این ممنوعیت یعنی ارتباط اکیپ ما با شما به کل قطع شده مهم نیست برامون که سزیع میری فیلم میبینی یا نظرت راجب پارتامون چیه خب مهم نیستی دیگه هم این کارا رو نکن اینو یه اخطار در نظر بگیر. چون دفعه ی بعد پا میذارم رو همون مدتی که مثلا با هم خوش بودبم
چشم ولی...مثلا با هم خوش بودیم!؟
باشه خدافظ
سوالمو ولش کن خدافظ شما
خوشی که باهم داشتیم با دروغ بزرگی که به ما گفتی از بین رفت
اوکی دیگه کاری ندارم باهاتون بای
کار درست رو میکنی
همچنین
تو رو خدا بده پارت چهار و پنج😭😭
ادرس وبلاگم تو بلاگیکس اینه رو صفحه پایین برو تا پارت ۲۰ یعنی اخر دادم عزیز دلم😉miracouloslady.blogix.ir
اوکی👌👌
سلام به همگی❤️😄پارت ۴ و ۵ رمانم چند بار رد شد الان تو بررسیه می دونم یه ماهی طول کشید منو ببخشید:(😐😞
آجی قشنگم پارت بعدی رو بده من از دوست دیر منتشر شدن پارت های داستانایی که میخونم فسیل شدم😐😂
من جالبه انقدر تو این پارت رمانم نیومدم نظرت رو ندیدم😐😑ولی خب خودت می دونی دیگه….چند بار رد شد الان هم ۴ یا ۵ روزی هست که تو بررسیه🙂یه حس خوبی نسبت بهش دارم انگار این دفعه دیگه منتشر میشه❤️😐(چون حسابی سانسور کردم😌)
آجی دیوونه شدی مث من😂😂😂🤝🏻
عالی بید
ممنون❤️
من منتظرم بازدید این تست به ۳۰ تا برسه بعد پارت بعدی رو بذارم😁
البته به این زودی دارم ایده کم میارم😔
منم برا پارت 5 رمان شاهدخت مری دارم کم میارم باید بیشتر تفکر کنم برا پارت 5
ممنون بابت تبلیغ رمانم
خواهش:)😁
دوستان پارت ۴ رو هم به زودی میدم😁
ممنون که همراه منید❤️
فعلا تا پارت ۴