داستان مریندا p4

ادامه ی داستان

سال ها پیش؛ سکو نه و سه چهارم ‍‍‍‍. دستش را روی شانه ام گذاشت برگشتم و دیدم دانته است . برادرم . کسی که توی این دنیا برایم خیلی ارزشمند است. لبخند زد و گفت:. _ مریندا یادت باشه با اینکه تمام ثروتمون را از دست دادیم اما باز هم باید مثل یک اصیل زاده رفتار کنیم ببین برای اینکه خرجمون را در بیاورم باید برم کار کنم و می دونی امسال تابستون باید توی هاگوارتز بمونی باشه؟؟. داد زدم: چی ؟» « جای خوبیه تو می تونی از هم کلاسی هات جلو بزنی و از استاد ها درس یاد بگیری خب؟» روشو برگردوند. اون موقع توجه نکردم اما حالا که دارم به خاطراتم نگاهی می اندازم می بینم که سایه ی مرد نقابداری را می بینم که دانته به سمتش می رود. من کسی را ندارم پس می خواهم بروم داخل قطار که با پسری روبه رو می شوم« اوه ندیدمت ببخشید می ذارید رد بشوم اقا پسر؟» گفت « من تام ریدلم» من منی کرد و گفت« ببین من هم مثل توام من هم یتیمم و فکر کنم باید تو تابستون کنار هم باشیم» تعجب کردم اما خوش حالم بودم سریع گفتم« پس بیا با هم دوس بشیم»« نه بابا این قدر سریع هم نه اما باشه» لبخند زد من هم در جواب لبخند زدم و با هم وارد کوپه ی قطار شدیم .

اون موقع به من گفت جادوگر قدرتمندی است من هم فقط خندیدم اما الان که می بینم واقعا جادوگر قدرتمندی هست و من هم قدرمندم. من و او توی گروه اسلیترین افتادیم و با هم درس می خوندیم و هر سال وقتی که می خواستم بروم پایه ی بالاتر بسته ای به دستم می رسید و اگر دقت می کردم وقتی بسته را در دستم می گرفتم می توانستم سایه ی مرد نقابدار دیگری را ببینم.

در خوابگاه اسلیترین بودیم و من داشتم بسته ای که دانته تازگی ها برایم ارسال کرده بود را باز می کردم که یهو تام گفت:« به نظرت عجیب نیست»« چی عجیب نیست؟»« اینکه همیشه برات پول می فرسته با یک هدیه اما هیچ وقت نمیاد ببینتت»« شاید ریسش نمی ذاره»« اره اما شاید اینکه هیچ وقت ردی از خودش نمی ذاره هم ربطی به رئیسش داره؟» سر تکان دادم اما بعد از حدود بیست ثانیه گفتم« دست به این پول نمی ذارم»« چی»« وقاب که دیدمش همه ی پول ها را بهش بر می گردونم و حالا من اینقدر در مسابقات شرکت کردم که بتوانم خرج خودم را در بیاورم»« هر طور راحتی حالا بیا کمی کوییدیچ تمرین کنیم»

امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفاً نظرتون را تو کامنت بهم بگید چون نظرتون برام خیلی ارزشمنده و ناظر لطفا رد نکن و تو شب یا صبح زود خواهشن منتشر نکن بهترین ارزو ها برای تو