فقط خودم و خودت ۱۱

دیدم یکی گفت: مرینت نمیدونستم د.و.س.ت پ.سر داری🤭 رومو برگردوندم سمت صدا که مامانمو دیدم از جام پریدم 😨😱گفت: اوه من نمی خواستم بترسونمت😧 گفتم: نه بابا موردی نیست😊 و نگاه کردم به جایی که اون داشت نگاه میکرد که فهمیدم دفترچه خاطراتمو خونده😨

خدارو شکر کردم که کلمه ای از لیدی باگ بودنم تو اون صفحه نبود😆 گفتم: نه نه نه مامان کت نوار د.و.س.ت پ.س.رم نیست تو که میدونی من ع.ا.ش.ق ادرینم 😞گفت: باشه مرینت من برم پایین به بابات کمک کنم😊 و رفت😑 که یهو.‌... از زبون ادرین: بعد اینکه ناتالی رفت پلگ از تو کمدم اومد بیرون و گفت: ادرین، احمق این چه کاری بود اخه🙄؟ گفتم: ببخشید جو گرفتتم😅 گفت: خدا منو با کی آخه گیر انداختی😒 آدم وقتی هیجان زده میشه باید کممبر بخوره🤩 نه اینکه خودشو از یه ارتفاع نسبتا بلند پر.ت کنه پایین😠 گفتم: باشه باشه پلگ باشه🥱 که دیدم گوشیم زنگ خورد

گوشیمو برداشتم دیدم نینوعه😙 گفتم: سلام نینو😄 گفت: سلام رفیق خوبی🤨؟ گفتم: آره چرا که😁 نه اتفاقی افتاده😰؟ گفت: اول تو بگو چرا انقدر خوشحالی😐 بعد من میگم و همه ماجرا رو براش توضیح دادم گفت: واو فک کنم ع.ا.ش.ق.ت شده باشه😏 گفتم: نه دیگه مطمئنم در اون حدم نیست😅 نینو: باشه رفیق ببینم میای با الیا و مرینت بریم پیش اندره؟😄 گفتم: وایسا از پدرم بپرسم😮‍💨 و گوشیمو قطع کردمو رفتم اتاق پدرم

و گفتم: ام ...پدر میتونم با دوستام برم بیرون؟😔 گفت: خب......آره میتونی گفتم: مرسی پدر‌😃 و سریع به نینو پیام دادم و راه افتادم رفتم پیش آندره مرینتو الیا و نینو رو دیدم بهشون سلام کردم و رفتیم کنار آندره اون گفت: به به سلام بر نوجوونای شاد و پر ع‌.ش.ق و پیچیده ی من😄 گفتم: سلام آندره😊 اندره: خب برای تو ادرین میشه بلوبری برای موهاش و چشماش شاتوت برای ع.ش.ق.ی که به تو میده و....تمامم😇 و بستنیو نشونم داد واقعا راست می‌گفت منم بستنیو از دستش گرفتم و اون رفت سراغ مرینت که...

از زبون مرینت: یهو الیا بهم زنگ زد جوابشو دادمو گفتم: سلام الیا😇 کفت: سلام دختر پاششو راه بیوفت پیش آندره 😠گفتم: با...باشه😰 که گوشیو قطع کرد😐 منم کیفمو برداشتمو رفتم به لوکیشنی که الیا برام فرستاده بود بعد من ادرینم رسید دیگه چشماش قرمز نبودن و همین طور اون اصلن ناراحت نبود یه ذره شکه شدم😯 ولی بروی خودم‌ نیاوردمو بهش سلام کردم بعد رفتیم کنار آندره بستنی ادرین برام آشنا بود ولی نمیدونستم چرا 🤔که آندره رسید به من و گفت: سلام مرینت😊 تو یه ذره گیجی پس من ترکیب اون دوتارو برات میذارم😉 شکلات تلخ برای حس ع‌.ش.قی که به تو میده نعنا برای چشمان هردوشون و کرم برای پوستش و بستنی رو روبه روم گرفت فهمیدم اون دوتا کیان😨😱

اونا کت نوار و ادرین بودن😱با تعجب بستنی رو از آندره گرفتم که الیا تو گوشم گفت: اوه اوه قضیه مث اینکه جدیه😎 گفتم: نه نه نه احتمالا آندره اشتباه میکنه 🙄گفت: تا حالا شنیدی آندره اشتباه کنه 😎حالا بعد بستنیت کارت دارم و دهنشو از دم گوشم برداشتو همه باهم رفتیم کنار رود سن و باهم بستنی هامونو خوردیم🤤

بعد تموم شدن بستنیامون الیا یکی به آرنج نینو زد و نینو گفت: دیگه ما بریم پی کار خودمون😅 منو ادرینم باهم گفتیم: باشه🙃 و اونا رفتن منم گفتم: دیگه منم برم ادرین بهم گفت: باشه مرینت خدافظ گفتم: خدافظ و راهیه خونم شدم آروم روبه تیکی گفتم: بنظرت رفتار الیا و نینو عجیب نبود🤨 گفت: آره ولی فک نکنم ربطی به تو داشته باشه چون نینو هویتتو نمیدونه😉 گفتم: راس میگی😁

از زبون الیا: با نینو داشتم تو خونه میرقصیدم😆 که اون گفت: برای جشن چند روز دیگه ی قهرمانا با من میرقصی دیگه نه😚؟ گفتم: البته که با تو میرقصم بعد ایده ای به ذهنم رسیدو گفتم: نینو راستش نقشه ی من بود😞 گفت: چی نقشه ی تو بود🤨؟ گفتم: جشن کریسمس قهرمانا راستش برای آشتی لیدی باگو کت نوار این جشنو ترتیب دادمو بعد به نادیا گفتم تا اونم اینو به همه بگه 😓گفت: وای تو فوق‌العاده ای این عالیه 🥳گفتم: مرسی نینو🤗 ولی پایه ای که به نادیا یه چیز دیگه ام بگیم😎؟ گفت: چی🤔 ؟ منم گفتم: .........( بعدا میفهمید) گفت: آره پایم فقط میای قبل اون با مرینتو ادرین بریم پیش آندره ؟ گفتم: آره میام و هردو رفتیم طرفی از خونه و من به مرینت زنگ زدمو نینو به ادرین( بعد اندره) بعد اینکه با مرینتو ادرین خدافظی کردیم رفتیم پیش نادیا و باهم سلام و احوال پرسی کردیم😊 بعد چند دقیقه گفتم: اممم نادیا ما میتونیم تدارکات جشنو فراهم کنیم😉 گفت: یعنی چی🤨؟ گفتم: یعنی پوسترهای لیدی باگ و کت نوارو چراغونیو تزئینات با ما باشه😅؟ گفت: خب....آره فکر خوبیه😄 گفتم: ممنون نادیا🤗 و بعد با نینو خدافظی کردمو رفتم خونم در اتاقمو باز کردم که با چیزی که دیدم سکته کردم اون...😱😱😱

تموم شد اگه خوشتون اومد لایک کنیدو کامنت بزارید بایییییی❤️👋👋👋👋