مدرسه ی تابستانی پارت ۴

خب دوستان می دونم اسم این دختر یه چیز دیگر هست امید وارم از داستانم لذت ببرید و من این داستان رو از خودم در آوردم

بعد ماریا با تاکسی از فستیوال گل بر می گرده و می بینه یکمی تکلیف داره تکلیف ها:۱ صفحه ریاضی ، ۱ صفحه املا ، تمرین روانخانی ۲ کاربرگ علوم ، ۱ کاربرگ فارسی ، ماریا خیلی خسته بود اما نشست و تکلیف هایش را نوشت خیلی خیلی خیلی زیاد بود اما بالاخره تمام شد ماریا گفت اخخخخخخخخخ واخخخخخخخ و بعد می خوابد😪🤤😴🛏

بعد صبح که از خواب بیدار می شود می بینه کلاس ورزش دارن و انقدر خوش حال می شه که نگو اخه اون عاشق فوتبال هست عاشق بعد زود کیفش را جمع می کنه تا زود تر به مدرسه برود زود لباس مدرسه اش را می پوشد و ، زود می ره کنار در خانه اش می شینه که سرویس مدرسه اش بیاد او وقتی می رسد مدرسه می بینه بچه ها دارن وارد اتوبوس مدرسه می شوند تا بروند باشگاه او زود کیفش را در کلاس می زارد و سوار می شه ۱ ساعت بعد به مدرسه بر می گردن همه می گفتند ماریا چقدر خوب بازی کرد 🏃‍♂️🏃‍♀️⛹️‍♂️⛹️‍♀️🤾‍♂️🤾‍♀️

آخر سر هم بعد که از مدرسه می آید تصمیم می گیره بره بره فیلم ببینده فیلم نوادگان ❤ بعد زود لباس می پوشه تا زود برود 🍿🍿 او می رسد آنجا و می بینه فیلم ۱۰ دقیقه هست شروع شده و تو دلش می گوید ایییییییییییی آخر هم دیر رسید 😒😒😒 و زود رو صندلی اش می شیند و شروع می کند به خوردن 🍿🍿