
والا سخنی ندارم این پارتِ اوله...😔😂امیدوارم خوشتون بیاد
امروز بیست و یکمِ مارسه...یه روزِ عادی حداقل یه روزِ عادی از زندگیِ من...خوب...خیلیم بد نیست... ( دستامو روی زانو هام فشار دادم* مهم نیست که فکر میکنم زندگیم بده یا خوب... یا حسم به بقیه...من فقط...( سرفه* امیدوارم امسال... بم.یرم! ( تا به خودم اومدم دیدم روی صندلیا ولو شدم...مردم دورم جمع میشدن و پرسنلِ بیمارستانو صدا میزدن اونا...دارن میان سمتِ من؟ &-نیکو تحمل کن:) _من...خو...بم... آره هنوز صداها رو می شنوم...ولی...من اونو نمیشناختم و اون اسممو میدونه؟ ........ ( در حالی که سعی میکردم چشمامو باز کنم دوباره همون صدا رو شنیدم...
روری-نیکو!!! حالت خوبه؟؟؟؟ _اوو...روری چان تویی؟...^^' روری- نمیدونی چقد نگرانت بودم... تو... تقریباً مر.ده بودییی!!!! سانگو( مادرِ روری )-عههه روری!! آدم اینجوری با دوستش که تازه به هوش اومده حرف میزنه؟:/ _ *خنده* اشکالی نداره خانمِ سانگو میدونم روری منظورِ بدی نداره^^ سانگو : خیله خوب...استراحت کن با مادرت تماس گرفتم و گفتم یکم دیرتر میای _ممنونم:) او...بهش گفتین من بیمارستانم؟؟!!!0_0 ( روری اومد کنارِ تختم و لپامو کشید -معلومه که نه خنگول سانگو : خوب ...بدبختانه اون دروغگوی خیلی خوبیه *خنده* روری : مامااان تنهامون بزار-_- سانگو : خیله خوب ( از اتاق خارج شد و درو بست* روری : خوب بگو ببینم هنوزم داریش...؟*چشمک* _اوو اونو؟ آره...ولی خوب...هنوز نفهمیدم چطوری کار میکنه یا...( در همین حین که سعی میکردم توضیح بدم دستمو توی جیبم بردم که درش بیارم اما _نیستش!...
روری : ایییی نیکو جان...باهام روراست باش...این یکیو چیکارش کردییی؟؟؟؟؟ _هیچی هیچی باور کن!!( لعنتی...خیلی عصبانیه فکر نکنم حرفمو باور کنه _هوف...تو راه تصادفی افتاد تو جوب +دوبارههه؟؟؟ _اگه فقط یکی دیگه برام بخری قول میدم...جبران میکنم:) +خیلی خوب باشه...ولی باید صبر کنیم تا مرخص شی _چی؟ خوب...چقد طول میکشه؟ +دکتر گفت هر وقت حالت خوب شد می تونی بری _خوب...؟ من خوبم + حتی فکرشم نکن=-= _*خنده* چیه؟ میترسی این یکی رم بشکونم؟ +هع...چییی؟!...تو فکر میکنی من همچین آدمیم؟؟؟ من فقط...به این جمله های "من خوبم" و "چیزیم نمیشه" اعتماد ندارم _یعنی...میگی دروغ میگم؟ +حیحیحی... دقیقاً...یعنی خوب...وقتی تو میگی تابلوعه که دروغن _:/ (+)روری : واقعاً چیزیت نمیشه؟... _رورییی چاااننن*-* مرسییی( از تخت اومدم بیرون و پریدم بغلِ روری ........ روری : خیلی خوب الان فقط باید اون دستفروشه رو پیدا کنیم یادته آخرین بار کجا بود؟... ( هیچوقت یادم نمیره...هر کاری میکنم...نمی تونم فراموشش کنم...
*سه سال قبل : &-تو اینجوری بهش صدمه میزنی &+که چی؟ تو خواستی به دنیا بیاد &-من نمیدونستم تو انقدری مسئولیت پذیر نیستی که حتی نمی تونی یکم به خانوادت توجه کنی &+اگه تو و اون بچه ی لعن.تیت هر چی که داشتم و ازم نمیگرفتین شاید می تونستم روی خوش نشون بدم &-بس کن... اون دخترته &+راست میگیا...اون بچمه خودم به وجود اوردمش خودمم از بین میبرمش! ( من...چیکار می تونستم بکنم؟ همون جا میخکوب شده بودم و زل زده بودم بهشون و اونا...حتی متوجهم نشدن &-خودت اینطوری می خوای دیگه نه؟ *فرو کردنِ چا.قو* دستت...به بچم...نخوره! ( مادرم در حالی که اشکاشو پنهون میکرد از آشپزخونه میومد بیرون &-اوه...نیکو؟ از کِی اینجا وایسادی؟ _اشاره به ج.سدِ توی آشپزخونه* اون باباس؟!... &-عزیزم... دیگه تموم شد^^ اون هیولا دیگه نمی تونه اذیتت کنه.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من طرفدار پروپاقرص تو و Akeneh ام😍😍😍😍
عرررررررررر منم طرفدارشممممم:)))) و طرفدار کسایی مثل تو:)))))
😘😘😘❤❤
خیییییییییلی داستانت رو دوست داشتم😍
فوق العادهههههههههههه اس
❤❤❤❤❤❤
۲۰
۲۰
۲۰
۲۰
.
.
.
من فکر می کردم کسی دوسش نداره:)) حالا که اینطور شود همین روزا ادامشو می نویسم:)
انقد ننوشتم یه انیمیشن یکی از ایده هام برا یه قسمتیشو کاپی کردددد( ناخواسته بوده چون کارگردانش از کوژا باید میدونست تو سر من چی میگذره؟ فقط اندکی بیشتر از اندکی تلپاتی داشتیم باهم )🤣😂😭✋🏻👍🏻✨💜🚶🏻♀️🐰✅🦋 ☑️☀️😔❤️
😍😍😍بی صبرانه منتظر ادامه ی داستانم😍😍😍😍
عههه ای بابا چه بد!!
خیلی ناراحت کنندس ولی با این حال اینا باعث توقفت نشه چون ممکنه برای هر نویسنده ی حرفه ای مثل تو این اتفاقا پیش بیاد❤
تنها چیزی که جلومو ممکنه بگیره گوشا...چیز...تنبلیمه🤣😭😂🥺😔👍🏻✨👌🏻✅
ولی دیر یا زود حتما ادامشو میزارم شوده به خاطر تو:)
مرررررررررررررسییییییییییی😍❤🤩
فقط از نوشتنت فهمیدم هنوزم افسردگی داری :) ولی خیلی تغییر کردی از پارسال خیلی..
به نظرت منم تغییر کردم؟
من هیچوقت افسردگی نداشتمل
خوب تو شاد تر شودی یکمم حس میکنم برونگرا تر
نمیدونم
مثلِ خودتی فقط خودت نیستی😔😂🎉
به هر حال تو مهربون تر و منتطقی تر شودی که فکر کنم اثراتِ همون قوی تر شودنه:)
اره ولی هنوز همون infpیم😂هرچی تست بدم نتیجه ش تغییر نمیکنه ولی تو اول infp بودی :/ بعد entp :/ حالا enfp???? چه سریع تو یک ساللل
یعنی چی خودم نیستم؟ 😂
خب اره دیگه به کارا دیگران زیاد اهمیت نمیدم یکی از دوستام دعوام شد رفت و کلی بد و بیراه گفت من بدون عذاب وجدان خوشحال بودم تو دعوا کم نیاوردم😂😔💔اصلانم دیگه برام عجیبهههه که سرش ناراحت نشدم :/
من هیچوقت entp نبودم😔😂 enfpیم بقیه میگن هستم وگرنه منم هروقت تست میدم infp درمیاد:)
شادی سبک داستانیت و نوشتنت عالی شده محشرهه از منم بهتر مینویسی 😍
وای حله...یه جورایی داره تکراری میشه ولی بازم مرسی:)💙
ولی الان فهمیدم تستت ویژه شوده:)
باورم نمیشه ویژه شوده بود و من ندیدمش انگار واقعاً بعضی وقتا تو باغ نیستم😭😂
💙
خود مدیر تستچی لایکشون کرده😂🐇
بابت جایزه ای که دادی ممنونم:)
خواهش تولدتم مبارککک ( خیلی داره تکراری میشه ببخشید😔😂 )
نه دیگه جمله ی دیگه ای نی که بگی😂ممنون
جالبهههههه ♥
ممنونم بابت امتیاز قشنگم
خواهششش تولدتم مبارک✨
ممنونم:))💖
فردا میخونمش صد در صد
عوکیه ولی خوداییش اگه فقط می خوای جبران کرده باشی نخون چون دوس دارم بقیه از تستام لذت ببرن نه اینکه تحملشون کنن یا...حالا یکم مودبانه ترش😔😂
معرفی رو خوندم خوشم اومد این اولین داستانه که میخوام بخونم
داستانت خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم به انتشاراتم سر بزنی دنبال چند تا نویسنده خوب مثل تو ام
ممنون:)))))
خیلی حرفت خوشحالم کرد...فکر میکردم همه فقط تظاهر میکنن که خوششون میاد
خودمم قبول دارم یکم بده😔😂
نه منم همیشه از تظاهر میترسم برای همین هرگز تظاهر نمی کنم واقعا جالب بود