
خب بعد سال ها برگشتم با پارت دو بفرمایید خجالت نکشید😑
حنا لباسشو عوض کرد و کمی اب خورد. بعد اماده شد که به روستا دوغ اباد بره که وقتی داشت سوار ماشینش می شد یه از خدا بی خبر بدبخت رو دید که به حنا گفت: "حنا خانم میشه به من یه ریپ بدید؟" حنا: "چرا که نه، حتما میشه." و حنا یک کاغذ کامنتی ورداشت و روش چیزی نوشت و امضا کرد. اون بدبخت از خوشحالی جیغ زد و بی هوش افتاد. حنا: "ایششش!این چرا مرد؟ راننده سریع بزن بریم که خطرناکه موقعیت!" اون بدبخت پاشد و همون لحظه حنا در ماشین رو که جلوی سر اون بدبخت بود بست و در خورد به سر اون بدبخت و واقعا مرد! خلاصه حنا رفت به روستا و ممد رو در حال خوردن اب دوغ خیار با اب هویج بستنی دید و گفت:"چرا تنها تنها؟" ممد:"عه سلام رسیدی؟"
حنا:"نه هنوز تو راهم خیلی مونده برسم!" ممد:"باشه بامزه. حالا بیا کارت دارم." حنا نشست و از رود اب دوغ خیار ظرفش رو پر کرد و قاشقش رو ورداشت و سریع شروع به خوردن کرد. ممد با لحجه انگلیسی بیریتیش گفت: "in the name of the god, we start with.." حنا با دهان پر گفت:"بابا... ول کن ... حرفتو بزن ..." ممد:"خب من لیست تی پاپ رو حذف کردم " حنا:"اوووممممم خوشمزس" ممد:"اهم" حنا:"ببخشید" ممد:"تی پاپر ها نزدیک بود که جنگ راه بندازن ولی با این وضعیت کنار اومدن حالا نی نی سایتی ها می خوان تستچی رو فتتح کنن و می خوان جنگ راه بندازن پس..." حنا:"خب جلشونو بگیر " ممد:"می خوام یه امپراطوری تشکیل بدم" دام دام دام دام دارام دادام داااااااااااااااااممممممممممم(اهنگ) امپراطوری تستچی(اسم داستان اومد جلوی صورت ممد و حنا)
حنا:"مگه فیلم ماروله که اینطوریه... هوففففف الان میره" ممد:"اخیش رفتش حالا بریم سراق اصل مطلب..." یه ناشناس:"سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم" ممد گفت کیستی و ناشناس گفت معلوم نیست؟ ممد:"چیتوز تویی؟ از چیپسای تو دستت که داری دولوپی هی می خوری فهمیدم" چیتوز:"من که چیپس نمی خورم فقط... دارم... اومممممم چه خوشمزس می خوری؟ راستی تو کی هستی؟" ممد:"هعی معلوم نیست؟" چیتوز:"عه عمو سعیدهههههههههههههههه" ممد:"عه چیتوزه..." چیتوز سرش رو خاروند و گفت:"داشتین حرفی میزدین؟ خب راحت باشین بحرفین."
ممد:"خب گفتم دیگه کشور نی نی سایت داره حمله می کنه و من یه امپراطوری تشکیلی دارم میدم و ..." چیتوز:"عه منم یارتون بشم؟" ممد:"اممم خب تو همینطوری که نمیتونی اول باید ثابت کنی که وفاداری بعد باید بری یه ..." حنا:"معلومه که یارمونی!!!" ممد:"حنا؟!" حنا:"جان؟" و انها به سمت ارمی اباد حرکت کردند چون ارمی ها لایت استیک های گودرتمندی دارن. اونجا یه دخمل گوگولی مگولی رو دیدن. اون دخمل ناناز داشت درمورد بی تی اس تست می ساخت. روی لباسش نوشته بود miss min. انگار که اسمش بود. ممد اون رو سریع شناخت و گفت:"میس مین! خودتی؟" میس مین:"عه عمو سعیددددددددددددددددددددد یه ریپ به من بده تورو خدا!!!" ممد:"چرا هرکیو می بینم ریپ می خواد؟ بیا اینم از ریپ."
و ممد روی کاغذ ریپ شکل نوشت میس مین یه حرف قشنگ دارم برات، همیشه به دنبال علم و دانش باش... میس مین:"واقعا؟ خیلی خوب بازم خوبه." حنا:"میای یارمون شی؟" ممد:"تو که همرو داری یارمون می کنی..." میس مین:"اره حتما حنا ژوووووووووووووون" ممد:"من اینجا فقط شلغمم هیچ کس بهم گوش نمی..." چیتوز:"ممممممم چه چیپس خوشمزه ای میس مین میل داری؟" ممد:"دارم حرف..." میس مین:"مامانی... چی موخوری ها؟ چیپس موخوری؟" حنا:"نانای اصغر و صغرا... خانم حرفای اشاره کودوما بودن؟ " ممد:"بسه دیگهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!!!" چیتوز:"خب بریم بلاگ؟" میس مین:"عه اجیم ghost اونجاست! بریمممممممم!" ممد:"اول بریم لایت استیک برداریم چون..." میس مین:"خیلی دلم واسه اجیم تنگ شده!"
حنا:"خب اول بریم لایت استیک برداریم چون نیازمون میشه." ممد قرمز شده بود و می خواست همه رو ج.ر بده حتی بنده رو... ممد:"می خوام یه چیزی بگمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم!" خب بگو ممد:"اگه بزارن." حنا:"اوخیش ببخشید بگو." ممد:"من..." چیتوز:"خب بحرف دیگه." ممد:"دارم می حرفم دیگه خب بزار بگم من..." میس مین:"راستی ممد منو ببخش اگه وسط حرفت می حرفیدم." ممد:"دلیل اینکارتون رو نمی فهمم، خب بگم که من..." و همه از میس مین یک لایت استیک گرفتند و میس مین به ممد یه لایت استیک داد و همه راه افتادند. در راه که داشتند از شهر خارج می شدند یک ارمی رو دیدند که داشت به کنسرت بی تی اس فکر می کرد. ممد:"کیستی تو ای غریبه؟ بیا خودت رو معرفی کن." میس مین:"عه مهساااااااااا. ایشون کاربر🖤 Mahsa🖤 هستن زیاد نمی شناسمشون ولی باهم یه تفاهم بزنگ داریم" حنا:"چه تفاهمی؟" میس مین:"ارمی بودنمون!" چی توز:"خب از اشناییت خوش بختم بریم دیگه."
مهسا:"منو اینجا تنها میزارید؟" حنا:"نه بیا باهم بریم." مهسا:"یعنی یارتون شدم؟" ممد:"باید وفاداریتو ثابت کنی." مهسا:"باشه باهاتون میام ولی..." میس مین:"میشه زودتر بریم که من اجی همتایپمو ببینم؟ دلم براش تنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ شده." اونها راه افتادند و در راه به شهر اوتاکو و جنگل اتک ان تایتان. اونجا یه ناشناس اروم که پروانه انیمه ای روی سرش نشسته بود رو دیدند. بغل پاش یک نیزه تییییییییییییییییییییز بود و اون انگار داشت مدیتیشن می کرد و چشماشو بسته بود. چیتوز داد زد:"کیستیییییییییییییییییییییییییییییی؟" ناشناس از جاش پرید و با حرکتی سریع نیزه رو برداشت و به سمت ممد گرفت. ممد:"چیتوز داد زد به من بیچاره چه ربطی داره؟" ناشناس:"فکر کنم تو از اون تایتان های خوش تیپی... قراره تغییر شکل بدی؟ چون یه نوع تایتان داریم که اینکارو خوب بلده و قیافش عین توعه... نمیتونی منو گول بزنی حال بهم زن." ممد عکس اکشو که یه تیک ابی بود رو در اورد و به ناشناس نشون داد... ممد:"من حاکم بزرگ میتی ممد هستم." ناشناس:"ممد؟ خودتییییییی! واقعا؟ ریپ پیلیز!" ممد بهش یه ریپ داد و گفت:"به من گفتی تایتان حال بهم زن؟"
ناشناس:"خب ساری. راستش من ان کی ان هستم." چیتوز :"ان کی ان میای باهامون؟" ان کی ان:"متاسفم. من باید از شهر و این روستا محافظت کنم و هر لحظه ممکنه یه تایتان حمله کنه پس..." چیتوز:"تو ذوق زن!" ان کی ان:"ببخشید؟" چیتوز:"خب بیا دیگه!" حنا:"ما نمی توینم کسی رو زور کنیم خب بیا بریم." و با شعر دیشگیری گیدیم ماشالله به راه خود ادامه دادند.
این داستان سم ادامه دارد...🗿
کاربر هایی که تو این پارت بودن: چی توز🗿، Miss min، N.k.N، 🖤Mahsa 🖤 و این وسط یادی از ما هم توسط میس مین جونم شد🤡
بعدی چالشه! لایک و کامنت یادت نره❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0
1
2
3
4
5
6
7
8
9