
اینم از پارت 3 با اینکه خیلییییییییییی طول کشید...با انرژی بریم واسه این پارت...اگه پارتای قبلیو نخوندی حتما برو بخون...یکم ساختار فیک تغیر کرده و ترند تر شده عادت میکنین...بوص
همینطور ک براید اصتایل منو ب سمت بهداری میبرد نزدیکای در ووردودی پشتی دستشو پس زدم: -خودم میتونم برم(عصبانیت) متعجب نگام کرد.سمت بهداری رفتم و وارد سالن شدم.پرستار تا منو دید جیغ زد: *وااااااااااااای دختر چیکار کردی با خودتتتتت همینطور که روی تخت دراز می کشیدم گفتم: -لطفا نپرس...فقط کاری کن امروز بتونم با پای خودم برگردم خونه چتری هامو کنار زد و پیشونیمو بررسی کرد.نچ نچی کرد و بعد با پنس یه پنبه برداشت و بهش بتادین زد و شروع کرد ضد عفونی کردن زخمام.بعدم دورشون بانداژ بست: *خب تمام شد...ولی مراق خودت باش و زیاد ورجه وورجه نکن...وایسا ببینم...مگه موهات بلند نبود؟ -وقتی میدونی چرا میپرسی؟ *یه حدسایی میزدم که کار کیا باشه...چرا به مدیر گزارششون نمیدی؟ یا به پلیس؟ -مدرک که ندارم..راستی...متاسفم که زیاد باهات رسمی صحبت نمیکنم...میدونم صمیمی ایم و زیادم ازم بزرگ تر نیستی ولی باید تو مدرسه رسمی باهات صحبت کنم..نه اوچیرا؟ *نه بابا طوری نیست...حالا برو...منم سعیمو میکنم یجوری برم داخل اتاق کنترل یا مدیر و ببینم میتونم سوسکی دوربینارو چک کنم یا نه -اریگاتووووووو من رفتممم
همینطور ک براید اصتایل منو ب سمت بهداری میبرد نزدیکای در ووردودی پشتی دستشو پس زدم: -خودم میتونم برم(عصبانیت) متعجب نگام کرد.سمت بهداری رفتم و وارد سالن شدم.پرستار تا منو دید جیغ زد: *وااااااااااااای دختر چیکار کردی با خودتتتتت همینطور که روی تخت دراز می کشیدم گفتم: -لطفا نپرس...فقط کاری کن امروز بتونم با پای خودم برگردم خونه چتری هامو کنار زد و پیشونیمو بررسی کرد.نچ نچی کرد و بعد با پنس یه پنبه برداشت و بهش بتادین زد و شروع کرد ضد عفونی کردن زخمام.بعدم دورشون بانداژ بست: *خب تمام شد...ولی مراق خودت باش و زیاد ورجه وورجه نکن...وایسا ببینم...مگه موهات بلند نبود؟ -وقتی میدونی چرا میپرسی؟ *یه حدسایی میزدم که کار کیا باشه...چرا به مدیر گزارششون نمیدی؟ یا به پلیس؟ -مدرک که ندارم..راستی...متاسفم که زیاد باهات رسمی صحبت نمیکنم...میدونم صمیمی ایم و زیادم ازم بزرگ تر نیستی ولی باید تو مدرسه رسمی باهات صحبت کنم..نه اوچیرا؟ *نه بابا طوری نیست...حالا برو...منم سعیمو میکنم یجوری برم داخل اتاق کنترل یا مدیر و ببینم میتونم سوسکی دوربینارو چک کنم یا نه -اریگاتووووووو من رفتممم
همینطورک ب سمت کلاسم میرفتم،همه ی نگاها سمت من بود و همه بعد از دیدنم در گوش هم پچ پچ میکردن یه سوسکی با انگشت منو ب دوستشون نشون میدادن..وارد کلاس هم ک سدم همین بود..رفتم روی صندلیم نشستم و دستامو ارنجامو روی میز گذاشتمو سرمو روی دستم گذاشتم چشمامو بستم.اوکیو (بغل دستیم ک خیلییییی دوسش دارم ولی انگار علاقه ای بهم نداره و رو عصابشم البته رو عصاب همه هستمن ولی رو عصاب اوکیو خیلی زیاد) ک کنارم بود هوفی کرد: ×باز چ غلطی کردی ک همچین بلایی سرت اومده(عصبانیت) -بخیاااال نمیخوای ک الان تو این وضعیتم برات توضیح بدم؟ ×اوکی بابااا زنگ ک خورد و بچه ها ک اومدن دورمو گرفتن: -حالت خوبه؟ -وای خیلی اسیب دیدی؟ -چطوری همچین بلایی سرت اومد؟ -کی اینکارو باهات کرده؟ -کِی ایمطوری شدی؟ من ک ازینکه بچه ها برای اولین بار نگرانم بودن داشتم سکته میکردم با غرور وایسادم روی صندلیم و اون یکی پامو روی میزم گذاشتم دستامو مشت کردمو روی پهلوهام گرفتم.اوکیو زد ب سرش: ×وای باز شروع شد با غرور و صدای بلند گفتم: -معلومه ک خوبم!الان خیلیم بهترم یهو میز زیر پام لق زد و تعادلم ب هم خورد و افتادم: -عاااخ...من خوبم! ×هییی دختر سکتم دادییییی بشین سرجات الان فلج میکنی خودتووو(داد) خنده ای از روی شیطنت زدم. ×مرض(عصبانیت) معلمون اومد و یه زنگ حوصله سر بر ریاضی با کلی باند روی سر و دست پام شروع شد
توی کلاس چشم به تودوروکی ساما افتاد که با نگرانی نگام میکرد.یهئ یادم افتاد که دم بهداری چطوری باهاش رفتار کردم و از خجالت سرخ شدم و سرمو میکوبوندم رو میز: ×باز چته نمیذاری درست تمرکز کنم(زیرلب) سرمو توی دستام گرفتم: -وویییی حالا چیکار کنممم ×ببخشید...مِی نمیذاره درست تمرکز کنم _چهههههههه عوضیییییییییییییییییی(تو دلم)
غروب شد و وقت برگشت ب خونه شد.بعد کلاس تودوروکی ساما رو پیدا نکردم.سریع اسکیت بردمو برداشتم و از دور دیدمش: -یسس پیدات کردم ددون ددون خودم بهش رسوندم: -تودوروکی ساماااااا یه لحظه صب کننن....(نفس نفس زدن)میخواستم....واسه...اینکه..اونطوری..داد زدم سرتون...معذرت خواهی کنم تعظیم کردم: -سونیماسههههههه(معذرت میخوام به ژاپنی) لبخندی زد: +عیبی نداره درک میکنم خنده ی دندون نمایی زدم و بازوشو گرفتم: -خببب بریمممممم +ک...کجا بریم -.........عم خب...فردا میبینمت(حالت اب رفتگی)
وقتی رسیدم خونه مامان خونه نبود.احتمال دادم امروزم مث همه ی روزا کارش طول میکشه.روی تختم ولو شدم و بعد از انجام کازای روتین(دستشویی و عوض کردن لباسا)رفتم تو اشپز خونه و یه رامن درست کردم و پریدم روی مبل و انیمه مو دیدم و رامنمو خوردم که مامان اومد: *من اومدم! -عومم سلام *برای خودت غذا درست کردی؟ -رامن درست کردم...میخوری؟ *نه من و پدرت بیرون غذامونو خوردیم -چند بار باید بهت بگم اون بابای من نیست؟ *به زودی قراره بشه -چی؟ *مِی ما راجبش صحبت کرده بودیم -تو صحبت کرده بودی نه من *ب هرحال من حرفمو زدم....وایسا..این بانداژا برای چیه دیگه؟!اسیب دیدی؟ کاسه ی خالیمو روی مبل گذاستم و سمت اتاقم رفتم: -مگه مهمه؟من میرم بخوابم..شب خوش (ادامه در پارت 4)
وقتی رسیدم خونه مامان خونه نبود.احتمال دادم امروزم مث همه ی روزا کارش طول میکشه.روی تختم ولو شدم و بعد از انجام کازای روتین(دستشویی و عوض کردن لباسا)رفتم تو اشپز خونه و یه رامن درست کردم و پریدم روی مبل و انیمه مو دیدم و رامنمو خوردم که مامان اومد: *من اومدم! -عومم سلام *برای خودت غذا درست کردی؟ -رامن درست کردم...میخوری؟ *نه من و پدرت بیرون غذامونو خوردیم -چند بار باید بهت بگم اون بابای من نیست؟ *به زودی قراره بشه -چی؟ *مِی ما راجبش صحبت کرده بودیم -تو صحبت کرده بودی نه من *ب هرحال من حرفمو زدم....وایسا..این بانداژا برای چیه دیگه؟!اسیب دیدی؟ کاسه ی خالیمو روی مبل گذاستم و سمت اتاقم رفتم: -مگه مهمه؟من میرم بخوابم..شب خوش (ادامه در پارت 4)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده🙂🥺
اونگایشیماسسسسس