بدون هیچ حرفی میریم برای پارت دوازدهم✨ حمایت کنید که پارت یازده خیلی کم بازدید خورده ها!😉✨
واقعا نمیدونستم چیکار کنم. باید به مدیر مدرسه میگفتم؟ بقیه کلاس پیشگویی برام به بطالت گذشت. زنگ خورد و به نانسی و مری و سارا گفتم: من تا دفتر مدیر مدرسه میرم و برمیگردم. سر کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه برام حاضری بزنید. و به دو از اونجا رفتم. در دفتر مدیر مدرسه رفتم و مجسمه اژدر دم در گفت: اسم رمز؟ وای خدا! اسم رمز رو نمیدونستم. یکم فکر کردم و گفتم: اگه آدم نیت مهمی داشته باشه، نیازی به رمز نداره. در کمال تعجب، مجسمه کنار رفت و پلکان مارپیچ پشتش را نشان داد. بعد گفت: من برای دفعه بعدی رمز میگیرم. از پلکان مارپیچ بالا رفتم و در زدم. در باز شد. مک گونگال داخل بود.
اومدم تو. مک گونگال گفت: میتونی بشینی. نشستم و گفت: مشکلی برات پیش اومده؟ میتونم کمکت کنم؟ گفتم: فقط لطفا به پروفسور اسنیپ نگید. و همه چیز رو توضیح دادم. از روز اولی که سوروس رو دیدم، تا شبی که خوابشو دیدم، کتابی که فرستاد، اینکه مثل سایه دنبالمه. وقتی همشو گفتم احساس کردم باری از دوشم برداشته شده: و اینکه تعبیر خوابم ممکنه همین امشب اتفاق بیوفته. خواهش میکنم کاری کنید پروفسور امشب به برج نجوم نیاد. مک گونگال نفس عمیقی کشید و گفت: اتفاقا سوروس اومد و گفت میدونه امشب درس نجوم داری. میخواست بیاد مراقبت باشه اتفاقی برات نیوفته اونم بعد از مرگ پروفسور دامبلدور. راضیش میکنم نیاد. تشکر کردم و بعدش گفتم: فقط میشه رمز اتاق رو بهم بگید چون ممکنه بازم مجبور بشم بیام. گفت: رمز شبدر چهار پره.
باز هم تشکر کردم و از پلکان اومدم پایین. سریع خودم رو به کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه رسوندم. یه پروفسور جدید داشتیم. پروفسور هاپکینز. همون پروفسوری که سوروس شب گروه بندی باهاش صحبت کرد. پروفسور هاپکینز زن قد بلند و لاغری بود. چشمها و موهای مشکی بلندی داشت که اونا رو بالا بسته بود. گفتم: معذرت میخوام کاری برام پیش اومد. هاپکینز گفت: اشکالی نداره عزیزم میتونی بشینی. نشستم و مری گفت: چیشد؟ :- بعد کلاس بهت میگم. نانسی هم سری تکون داد. پروفسور هاپکینز بر خلاف چیزی که فکر میکردم خیلی مهربون بود. اول از همه از ورد های محافظتی گفت. بعد درباره موجوداتی گفت که میتونستند برامون تهدید آمیز باشند. تکلیف زیادی نداد فقط گفت مقاله ای درباره یکی از موجودات خطرناک به اندازه ۶۰ سانتیمتر بنویسیم:- از کتاب هاتون هم میتونید کمک بگیرید.
زنگ خورد و دیگه تا شب آزاد بودیم. بچه ها رو جمع کردم و گفتم چیشده:- میدونید اگه مک گونگال نتونه راضیش کنه ممکنه امشب بیاد و تعبیر خواب... :- ...به حقیقت بپیونده. نانسی و مری و سارا جمله آخرم رو کامل کردند. :- آره. فقط امیدوارم راضی بشه که نیاد. منظورم اینه که... مگه چند نفر مثل پروفسور اسنیپ داریم؟ خب اینم بگم با نشانه های پیشگویی، الان که سال 2015 هستیم، یه حسی بهم میگه سال 2016 شروع خوبی نداره. بنظر بدتر از افتضاح میاد! همونطور که تریلانی گفت، 2016 سال نحسیه. مرگ ۹ نفر آدم مشهور تو یه سال! کوچکترین اتفاقی توی سال جدید افتاد منو در جریان بذارید. :- اِااااا... امیلی؟ :- بله؟ گفتن: پشت سرت... سرم رو چرخوندم و گفتم: اِاااا... سلام! امروز چطور بود؟
سوروس جوابم رو نداد و فقط گفت: امشب نجوم داری درسته؟ :- آره. :- پس توی برج مراقب خودت باش. میخوای تا برج بیام؟ سریع گفتم: نه نه نه! مشکلی پیش نمیاد. :- باشه. ولی اون حالتی که چشمهاش داشت داشت قشنگ میرسوند: من امشب قطعا توی برج نجومم. تلنگری به نانسی زدم و گفتم: بچه ها باید بریم کتابخونه تکالیف پروفسور هاپکینز مونده باید انجامش بدیم. دست بچه ها رو گرفتم :- خب دیگه ما باید بریم خدافظ سر شام میبینمت. با هل بچه ها رو بردم کتابخونه :- صبر کن ببینم... چرا لاف زدی؟ :- ۵۰ درصدش درست بود. داریم میریم کتابخونه. :- اونوقت واسه چی؟ :- به هزار و یک دلیل. اینو گفتم و مشغول گشتن بین کتابها شدم. دنبال کتاب تاریخچه هاگوارتز بودم. بعد از کلی گشتن پیداش کردم، انداختمش روی میز و توی فهرست دنبال کلمه برج نجوم گشتم: "برج نجوم هاگوارتز، بلند ترین برج این قلعه است. به طوریکه هرکس از آن بالا خودش را عمدی و یا اتفاقی بیندازد، بلافاصله بعد از تماس با زمین خواهد مرد. ورود به این برج بجز ساعات درسی ممنوع است و حتی اساتید هم بدون عذر موجه نمیتوانند وارد آن شوند. " البته سوروس میتونست بگه که دورادور مراقب یکی از بچه هاست. ولی با وجود پروفسور سینیسترا یعنی استاد درس نجوم بهش اجازه نمیدادند. کتاب رو بردم خوابگاه تا بیشتر در این باره فکر کنم.
خب اینم از پارت دوازدهم تا نتیجه برید😉👈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببین اگه سوروس رو تو پارت بعد بکشی با من طرفی🙂
نگران نباش😂✨
عالی بود🥺🫂
دقیقا سال 2016 بود که از دستش دادیم...
فقط وایسید...
بوخودا نمیشهههه
عالی بود
خیلی داستانت خوبه
برات یه امتیاز پر مفهوم زدم
Turn the page 394💔
💔
اولین لایک اولین کامنت اولین بازدید ناظر بودم مثل همیشه عالی بود
برای یه تست چند تا ناظر نیازه؟
۳ تا