خانوم پامفری رفت بیرون
دراکو: زیاد دم پرش نشو...از نظر روانی مشکل داره..دلم نمیخواد دیگه بهت آسیب بزنه
ویوین: چو چرا لومون داد
دراکو: هری ماجرا رو بهت گفت
سری تکون دادم و دوباره سوالمو پرسیدم
ویوین: چو چرا لومون داد؟ چی بهش میرسید
دراکو: هیچی بهش نمیرسید فقط از پروفسور آمبریج میترسه با دوتا چشم ذره لومیده
ویوین: به جرئت میتونم بگم اگه تو نبودی معلوم نبود چه بلایی سرمون میومد
~چندروز بعد~
دستم هنوز خوب نشده و تقریبا هروز میرفتم پانسمانشو عوض میکردم تا عفونت نکنه
از درمانگاه بیرون اومدم و رفتم سمت کلاس که آمبریج بود
زیاد دم پرش نمیشدم و نصف کلاس هاییم که باهاش داشتم رو هم نمیرفتم
اما امروز روز امتحان بود
توی راه بودم که شخصی صدام زد
برگشتم نگاهش کردم
چو بود
نگاهش کردم و گفتم
ویوین: چیه؟
چو: ویوین من واقعا نمیخواستم لو بدم میدونی
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
پارت بعدو کی میزاری؟
تصمیم دارم زود بزود بذارم که زودتر تموم کنم برم رمان جدیدم
خداروشکرررر
خسته نباشی
حس میکنم طعنه میزنی🤣😂
نه اینو واقعا گفتم😂🤌
گود💚✌
مرسی🎠
عالی
مرسی 🌱