
ویولت: چطور امکان داشت؟اصلا منطقی فکر کن!من اندرسون واقعیم ولی اون دختر واقعا... . کارسون برگشت و منو از دور نگاه کرد و بعد اخم بزرگی کرد. و بعد چشم هاش رو ، روی آرین متمرکز کرد. اون دختر... €شاید بچه اصلی این باشه... ₩به هرحال جادوی نکر رو نشون داده @نکنه این مو بنفشه ن.ا.م.ش.ر.و.عه باشه؟ €نگاه کنید اون خیلی زیباست! رنگ چشم های دوک رو داره! ₩بچه ها بنظرتون موهاش همرنگ دوشس قبلی نیست. چطور جرات می کنند؟ دختر اصلی من بودم. می خواستم از اونجا فرار کنم. درونم داشت از عصبانیت فریاد می زد ولی از ظاهر یک دختر بی احساس رو نگاه می کردید که انگار نه انگار اتفاقی افتاده. من اصلیم! من واقعیم! می خواستم اینو فریاد بزنم. چرا نگاه ها روی من زل زده شد و بعد گرمایی روی دستم حس شد. همون دختره! دوباره؟ واقعا دیوونه است؟ دستش رو از خودم جدا کردم و دوباره به آرین نگاه کردم.نمیشه دروغ گفت اون واقعا چشم های پدرم و موهای اون زن رو داشت. دوشس قبلی... بالاخره همه اسامی خونده شد ولی تمام بحث بر روی صاحب نور اصلی بود. دختر واقعی! بالاخره همه رو بخش بندی کردند و منی که بدون هیچ ذوق و شوقی با VM از اونجا دور می شدم.
اتاقم واقعا افتضاح بود! یک جای کوچک، انگار نه انگار که من دختر دوک اندرسونم! روی تخت افتادم. و به لباس VM نگاه کردم. ردای سبزی که با رنگ سیاه حاشیه دوزی شده بود. و آرم رز سیاه روی ردا خود نمایی می کرد. چشم هام رو بستم و به امروز فکر کردم که گوی جادویی زنگ خورد. حتما پدر بود! شک نداشتم کارسون همه چیز رو تعریف کرده بود! روی جواب دادن زدم. ■ویولت میتونی به من توضیح بدی دقیقا اونجا چه غلطی می کنی؟ سر من داد می زد؟ منی که دخترش بودم. ♡من نمیدونم. ■چه جالب! چون منم نمیدونم تو دختر منی یا نه! از کجا معلوم که اون مادر... حرفش رو خورد. اون زن ... من بچه ی همین اندرسونم و نه هیچ مرد دیگری! □آروم باش عزیزم! هانا هم اونجا بود؟ □ویولت برای اتفاقی که امروز افتاد متاسفم عزیزم! ■برو کنار هانا! تو مایه ننگ خانواده اتی! وجود نداشتنت بهتر از داشتنت بود! تو لکه ای هستی که باید پاک بشی! □عزیزم آروم باش! ■ویولت تو دیگه یک اندرسون نیستی و من باید وانمود کنم هنوز دختر پستی مثل تو دارم. گوی قطع شد. یعنی من قطع کردم. چشمام می سوخت. یک جیز خیسی به لبم برخورد کرد. شور بود. یادم نمیاد اسمش چی بود! تو دسته احساسات بود؟ من احساساتم در ازای اندرسون بودن ، اهدا کرده بودم. با دستمالی اون قطرات شور رو پاک کردم و از پنجره باز بیرون زو نگاه کردم. اون ردای سفید به جای اینکه تن من باشه تن اون دختر بود. ☆بانو اندرسون؟ ♡بله؟ ☆ شما نمیاین برای جشن ورودی؟ در رو باز کردم. دختر کنت مورسیا بود. ♡اسمت چیه؟ ☆ اسم من...؟ جولیا مورسیا. و بعد لب هاش رو تا گونه هاش کشید. بهش لبخند می گویند. ♡خب گوشات رو باز کن جولیا مورسیا از من فاصله ات رو حفظ کن! و در رو محکم روش بستم.
باستین: همه جا پر از دختر ساده لوح بود. ♧اینقدر احمق نباش باستین! ♤لوگان راست میگه! تو حداقل یکبار با همه ی این دخترا بودی! ○ولی نه با اون جدیده! ♧آرین؟ شوخیت گرفته؟ دختر روستایی ساده ای مثل اون؟ ○من که نمیخوام ملکه اش کنم فقط میخوام باهاش بازی کنم. ♤حالا از این بحث به کنار بیایم درمورد اون دختره ی بنفش... لوگان لیوانش رو دوباره پر کرد و با پوزخند گفت: از دستش راحت شدی؟ اون دیگه صاحب نور نیست. دیمن به خوابگاه نگاه کرد و بعد با آهی گفت: حیف شد! پرسیدم:چی حیف شد؟ دیمن لیوان جدیدی برداشت و گفت: دوک اندرسون نبود که خرد شدن اون دختر کوچولو رو ببینه. دل دیمن واقعا از اندرسون ها پر بود و من و لوگان خوب می دونستیم چرا... دوباره به آرین نگاه کردم. اون هم منو لحظه ای دید و بهم لبخندی زد و دستی تکون داد. ○ا...این دختر... این دیگه چی بود. چرا شبیه گوجه شدم. رو به لوگان گفتم: یک لیوان دیگه به من بده! ویولت: تصمیم گرفتم خودمم رو تو اون جشن نشون بودم. مثل همه ی VM ها ردام رو پوشیدم و رفتم. جولیا دوید سمتم و گفت: خوش آمدید. مرسی که پیشنهادم رو قبول کردید. این دختر واقعا چرا بیخیال من بشو نبود؟ ☆می خواهید به ما و بقیه دخترا ملحق بشید. ♡نیازی ندارم. راستش قبلا نداشتم که همه دور بودند. نه الان که تنها کسی که باهام حرف میزنه یک دختر کنت هست که فقط سنگ مانا داره.
جولیا : اهههه! چرا بانو اندرسون اینجوری میکنه؟ من فقط میخوام کمکش کنم. چون تحقیر شدن رو چشیدم. به خواهرم ژولیت نگاه کردم که همش دنبال کارسون می گشت. رفتم گوشه ای نشستم. منم تنها بودم. منم به یک دوست نیاز داشتم. به بانو ویولت نگاه کردم که نوشیدنیش رو با خونسردی می خورد. اون خونسرد نبود ، می تونستم متوجه زجر کشیدنش بشم. ژولیت اومد سمتم و نگاهی بهم انداخت. ●حداقل تلاش کن یک جایگاهی تو بین اشراف داشته باشی! ☆کی با دختر کنت هم صحبت میشه؟ ●مگه مهمه ؟ فقط خودت رو قاطیشون کن. و بعد تک خنده ای کرد. حتما به اون کارسون بود. همیشه رفتار هاشون همین بود. با عجله رفتم سمت شیرینی ها ولی با یک برخورد همه چیز عوض شد.¤م...متاسفم! ☆اوه...شما باید... اوه خدای من! بانو وولف! سرش رو خجالت زده انداخته بود پایین. تعظیم کردم و بعد گفتم: از دیدار با شما خوشحال شدم، اگه اجازه بدهید از حضورتون مرخص بشم. ¤اوه...ب...بله سریع تر رفتم سمت شیرینی ها. اون با چه ذوق و شوقی ولیعهد گرگ سیاه رو نگاه می کرد. در نگاه اول انگار خواهر و برادر هم خون بودند ولی همه می دانستند که بلیندا فرزند یکی از ص.ی.غ.ه هاست. این خاندان های سلطنتی هم عجیب و غریبند!!! نگاهم رو انداختم رو بانو ویولت که داشت به یکی نگاه می کرد. سوی نگاهش رو گرفتم:آرین. سریع لیوانش رو روی میز گذاشت و از محل جشن دور شد.
ویولت:نگاه های تحقیر آمیز! و اون نگاه های محبت آمیز که آرین ازم دزدید! سریع تر رفتم سمت اتاقم. ☆اه...اهه...بانوی من صبر کنید! ♡بازم تویی؟ ☆بانوی من ، من فقط میخواستم بگم اینکه آرین جادوی نور رو داره هیچی رو عوض نمیکنه. ♡چی میخوای؟ ☆بله؟ ♡تو داری نگران من میشی؟ پس یک چیزی میخوای ازم کش بری فقط بلند بگو. سرش رو انداخت پایین و روی پاشنه برگشت. آروم گفت:متاسفم مزاحمتون شدم. و بعد سریع تو راهرو دوید. بهتر که رفت! من نیاز به یک مزاحم نداشتم.به سمت اتاق راهم رو ادامه دادم. گالیوا: نمی تونستم تحمل کنم. محکم لیوان رو شکوندم. □عزیزم نفس عمیق بکش! ■هانا نکنه اون دختر واقعا دختر واقعیم نباشه؟؟ تمام این سال داشتم چیکار میکردم. □اون دختر واقعیت نیست. به هرحال هردومون مادرش رو به خوبی میشناسیم. احتمالا بخاطر انتقام ازت آرین رو مخفی کرد و به جاش ویولت رو بهت نشون داد؟ ■مطمئن نیستم. اون زن هیچ وقت به انتقام فکر نکرد. □مطمئنی؟ ■ نه ویولت: حالا که جشن تموم شده بود داشتم از بارون لذت میبردم که نگاهم روی یک کالسکه سیاه زوم شد. کالسکه باز شد و یک مرد ازش خارج شد. بیشتر زوم کردم. مگه می شد اون مرد رو نشناسم؟ کسی که در ۱۳ سالگی دوک شد، کسی که میگن کامانسو قوی داره. کسی که تو ۱۴ سالگی ارتش پادشاه شرقی رو به تنهایی قتل عام کرد: دوک ویلیام وینستون.
میدونم سخته ولی بیاین شیپ های داستان رو پیش بینی کنید..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
درمورد شیپ ها
جولیا با یکی از ولیعهد ها یا اون دوک عه شیپ میشه
آرین و باستین رو مطمئن نیستم
...اسم اونی که از اندرسون ها بدش میومد چی بود...لوگان بودیا دیمن درست یادم نیست هر کدوم بود با ویولت شیپ میشه
دیمن هست اون طرف ولی شاید درسته شاید غلط
خب قرار بود پارت 1 مرگ هارو پیش بینی کنم
به نظرم آرین و گالیوا(اسم پدر ویولت همین بود دیگه؟ )یا کارسون میمیرن تا اینجا
هر ده پارت یه پیش بینی میکنم ببینیم کدوم درست از آب درمیاد
خوبه فرزندم