زل نزنیم..

سلام، بعد از چندی اومدم تست بسازم، اوستا ادمین هستم

اولا، منبع تو کپشن ذکر شده، پس نیاید گیر بدید، دوما، من اینو واسه لایک گرفتن نیاوردم تو تستچی، فقط واس اطلاع (اوستا رک و راست حرفش را زد)

خب، میخوام یه فیک بنویسم، دوست دارم بدونم حمایت میشه یا نه؟ و بعدشم که، از کامنت گذاردن دریغ نکنید، که اوستا دریغ کنندگان را دوست ندارد، اگه خواستین به لیست تون یا مورد علاقه هاتون اضافه کنید.

و اینکه، میخوام بیوم رو دوباره بنویسم، و بیو قبلی قراره پاک بشه از اس بعد هم یه داستان کوتاه مینویسم، بعد خواندن تصویر داستان را مطالعه نمایید (ذهنم الان: مگه تصویرو میخونن😐🤏)

یه روز یه مگس داشته تو شهر پرواز می‌کرده، که ناگهان یه بوی خوشمزه ای به مشام کثیفش می‌خوره و میره که مربا رو بخوره و کرمی بریزه رو صاحب بدبخت مربا! همچین که میره، میبینه او، بو از یه ماشین شخصی میاد، میره تو ماشین و میبینه روی یک نان سنگک مقداری مربا موجوده، از فرصت استفاده میکنه و میره روش میشینه و صاحب نون مربایی همچین میزنتش به شیشه ماشیناااااا، ولی مگس ما سگ جونه و نمیمیره😑😂

اون تو ماشین میمونه..ماشین از تهران میره شمال مگس ما میاد بیرون و با خوشحالی در جنگل های سرسبز گیلان پرواز میزنه (بالاخره از بوی دود و دم شهر خلاص شد) که ناگهان چیز چسبنده ای رو پشتش احساس میکنه و متوجه میشه داره به سمت یه چیزی کشیده میشه... و ب ب بله، این چیز، همان چیز است (ع نه) زبان قورباغه! در آخر مگس ما به معده آقای قوری سفر میکند و همان جا به دیار باقی میشتافد.