
کاری به لایک خوردنش ندارم فقط میخوام داشته باشم لین تستارو
+ اگه بگم من اونم چی؟ _ هیچی +ها؟ _هیچی هیچی + من فکر کردم وقتی بفهمی رفتارت به کلی عوض شه _ برام مهم نیست تو هنوز شیرکاکائو منی + اره من هنوزم شیر کاکائو توام حالا نمی خوای از من مصاحبه کنی؟! _بله خانم نویسنده ¶شیر کاکائو تو مصاحبه اش یه ادم کاملا متفاوت شده بود شیر کاکائوی نویسنده خیلی شوخی میکرد زیاد از استیکر استفاده میکرد در عین حال که شیر کاکائو اصلا استیکر دوست نداشت و اینا باعث شد رئیس خیلی خیلی زیاد تعجب کنه _ خب تموم شد خسته نباشی ولی شیر کاکائو با......(اون نویسنده) ... واقعا متفاوته + ممنون خب حالا کدومش بهتره؟! _ شیر کاکائو خودم + اوهوم :)
¶ اونا بهترین دوستای هم شده بودن وابستگی شدیدی بهم داشتن به نظرم گاهی اونقدر به هم معتاد میشدن که هر دو تاشون به هم میگفتم که نرو فقط یکم دیگه بمون _من دیگه برم کار دارم + نرو _........... _ نمیرم ¶ یه هفته به باز شدن مدارس باقی مونده بود + من امسال باید زیاد بخونم باید تجربی بیارم _منم +بخاطر همین وقتی مدرسه شروع شد فکر نکنم بتونم دیگه باهات صحبت کنم _یعنی چی فکر نکنم بتونم؟! _باشه میفهمم ولی جمعه ها فقط 10 دقیقه خوبه؟! +نمیشه
چرا نمیشه یعنی 10 دقیقه روز تعطیل هم وقت نداری؟! _ بخدا داره گریَم میگیره +بی خیال ولش کن ¶ اون روز هم تا شب حرف زدن با هم دیگه بخاطر قرص های حساسیتی که میخورم خوابم میاد چون خواب آورن رئیس شیر کاکائوت می خواد بره بخوابه بهش بوس شب بخیر نمیدی؟ _😚😚😚😚😚😚😚😚😚 شب بخیر خوابای خوش ببینی + یادم باشه فردا اینارو از رئیس بپرسم: رئیس دختره یا پسر؟ من چرا قرص حساسیت میخورم؟ چرا هی سر درد میگیرم؟ _ هوم فردا بپرس :)
یه روز، دو روز، سه روز پیام نداد رئیس از یه طرف مردد بود که شاید کاری داشته از اون طرف خیلی دلتنگ بود اونا تا به امروز حتی یه روز هم نشد که با هم حرف نزده باشن طاقت نیاورد و پیام داد _ سلام شیر کاکائو کجایی خیلی وقته با هم صحبت نکردیم دلم برات تنگ شده ¶ بعد دو روز + رئیس به احتمال زیاد اکانتم پاک بشه چون به ممد و حنا توهین کردم _ ها؟ چی گفتی مگه؟! ¶ اکانت پرید !!! بعد پریدن اکانتش دنیای رئیس ریخت رو سرش انگار هدفی برای انلاین شدن نداشت از دوستش پرسید که شمارشو داره اونم گفت نه فقط تو تستچی باهاش در ارتباط بوده رئیسی که حتی یه روز هم بدون شیر کاکائوش دووم نمیاورد الان 9ماهه که باهاش حرف نزده اما هنوز به یادشه تو همه خیال بافی هاش اون نقش داره و انگار داره با اون زندگی میکنه شب های زیادی به خاطرش گریه می کنه دلش هر لحظه تنگ تر و تنگ تر میشه اون هنوزم شیر کاکائو ی رئیسشه اون تمام زندگی رئیسشه.
این داستان واقعی بود :)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
از اول معلوم بود واقعیه حس کرده بودم ...... کلی گریم گرفت.....
منم کلی گریه کردم :))))
دستت درد نکنه خیلی قشنگ بود واقعا آخرش خیلی ناراحت شدم😥😥
خواهش منم ناراحت شدم
خیلییییی عالی بود حیف آخرش غمگین بود ولی بازم خیلی خوب بود😍🌟💫
چون واقعی بود
ممنونم3>