
خب بچه هاااا اینم پارت دومه مدرسه یMBTI:)
entpوestp دویدند به طرف intj. منم پشت سرشون مثل سگ دویدم. خوشبختانه خانم شیلی به بیرون کلاس رفته بود، وگرنه سه تامونم تنبیه میشدیم. از اونجایی که من خیلی خوب میدوئم، بهشون رسیدم. دهنشونو گرفتم و گفتم: شما دوتا اسکل برای دو دقیقه هم که شده نمیتونین خفه شین؟؟ هردو سرشان را به نشانه ی نه تکان دادند. نگاه تهدید آمیزی کردم به دوتاشون کردمو روبهintjلبخند زدم:(ببخشیدintj، این دوتا اسکل امروز خیلی دیوونه شدن!) intjگفت:(مثل همیشه!) لبخند زدم و نشستم سر جام.
به entpوestpگفتم: اگه بفهممintj چیزی فهمیده، میکشمتون. فهمیدین؟؟ هر دو سر تکون دادن. بعدestpگفت:(البته که لو نمیدیمت) بعد نیشخندی زد و به entpگفت:(مگه نه!؟) entpهم با نیشخند جواب داد:(البته) بعد از اینکه کلاس ها تموم شدن، تنهایی به طرف خوابگاه رفتم. وقتی درو باز کردم، دیدمintp کف اتاق دراز کشیده و به آهنگ گوش میده. با دیدن من آهنگو قطع کرد و گفت: سلام. گفتم:(سلام دختر کف اتاقی! 😂) با تایید گفت:(از لقبی که بهم دادی خوشم اومد!) با خنده گفتم:( من سلطان لقب گذاریم!) از intp پرسیدم:(دخترا کجان؟) جواب داد:(رفتن یکم خرید کنن) پرسیدم: منچ بازی کنیم؟ گفت:)(البته، من تو منچ استادم!
از زبانestp: تو خوابگه دراز کشیده بودیم و esfjداشت آشپزی میکرد. رو بهentpگفتم:(بنظرت بهintj بگیم؟) entpجواب داد:(منتظر بودم همینو بپرسی؛بریمenfpرو لو بدیم.) istp گفت: باز دارین چه کرمی میریزین؟؟ entpجواب داد:(بزرگترین لو دادن جهان!) istp گفت:(یا خدا!😂) به سمتintj رفتیم و مشتاق نگاهش کردیم. بدون اینکه به ما نگاه کنه پرسید چیه!؟ گفتم:(میخوای بدونی ما امروز میخواستیم چی بگیم؟؟) گفت:(نه!) ولی من ادامه دادم:)(میخواستیم بهت بگیم کهenfpدوستت داره! ♡)
intj دست از کتاب خوندن برداشت و گفت: چیی!؟ entpگفت: اون یه ساله که دوستت داره! ولی نمیدونم چرا بهت نگفته! با خنده گفت:(شاید ازت میترسه! 😂) پرسیدم:(یعنی تا حالا متوجهش نشدی؟؟) intjبه فکر فرو رفت...
از زبانenfp:بعد از اینکه باintp بازی کردم، دخترا اومدن. خوشبختانه از مک دونالد غذا گرفته بودن و مجبور نبودیم آشپزی کنیم. همزمان با خوردنه غذا داشتیم جرعت و حقیقت بازی میکردیم. بطری افتاد به طرف من وinfp. ازinfp پرسیدم:جرعت یا حقیقت؟ گفت: حقیقت پرسیدم:(کسی رو دوست داری؟؟) infpخجالت زده گفت:(آره) با هیجان گفتم: کی؟؟ جواب داد:(من منن enfj رو دوست دارم.) همه هیجان زده خوشحالی کردیم و هورا کشیدیم! isfjگفت:(واییی! مطمئنم خیلی عشقت بهش پاکه!) infp گفت: عشقه یکی دیگه ام پاکه! infpگفت: مگه نه؟؟ گفتم: اون من نیستم که😂 infp گفت: اتفاقا خوده خودتی!
همه به سمتم هجوم بردند و سوال می کردند: اون کیه؟؟ یهویی فریاد زدم: من intjرو دوس دارم! همه وایستادند، انگار گذاشته باشیشون رو حالت استاپ. بعد infj گفت: واو! حدس میزدم اون باشه. گفتم: آره خب، زیادی ضایعم؟! entj گفت: یه کمی esfp اومد کنارم و گفت: از وقتی بهم گفته خودمو به زور نگه داشتم تا چیزی نگم! estj گفت: بنظرت اون دوستت داره؟؟ نمیدونم، اصلا نمیدونم. entj گفت: بنظر یکی باید تحقیقا کنه! entjادامه داد: ارتش من! بیاین این دوتا رو به همدیگه برسونیم! یهو پریدم و گفتم:(نهههه! نمیخوام. ترجیح میدم همیمجوری بگذره تا کم کم اونم بهم علاقه پیدا کنه.) همه با سر تایید کردند.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلاممممم ، خیلی حق بود دنبال شدی
من بودم اون ۲ تا رو به جای قورباقه تشریح میکردم 😁🤣🤣
پارتت بعددددددد پلییییززز
جد من intpهم با یکی کاپل شه😂
داستانت همه جوره باحاله 💜✨🤧
عالییی
تو رو خدا یکم از isfp بذار؛-؛..💔🙏🏻
خیلی خوب بود منتظر پارت بعدی ام:))😂
مرسیی:)
احتمالا فردا بزارم پارت بعدی رو. 💜
چ عالی😃
عالی بود
مرسییی:)
زود تند سریع پارت بعد 😂🤌🏻
😂💜
پارت بعدی
پارت بعدی
پارت بعدی
پارت بعدی
پارت بعدی
پارت بعدی
پارت بعدی
چشم😂💜
خیلی باحال بود داستانت باحاله
مرسیی:)