
ناظر عزیز به خدا بار سومه دارم مینویسم لطفا منتشر کن♡
*داستان از زبان دکو است* ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صبح با صدای ظرف های شکسته از خواب بیدارشدم وایسا مگه این اتاق در کجا قرار داره بلند شدم دو تا لباس توی اتاق بود یکیش یه شلوار جین مشکی چسبون(پارازیت اقا پارازیتتتتت دقت کنین اینجا دکو قدش یلنده یعنی از باکوگو بلند تره) با یه هودی سفید و اون یکی یه پیراهن سفید به همراه شلوار (این شلوار مال کت وشلوار چی میگن بهش) و یه پلیور مشکی بود عجب اینارو کی گذاشته بود اینجا؟ پیراهن و شلوارو پوشیدم صدای شکستن چند ظروف* در اتاقو باز کردم : شماها چتونه؟
یکیشون که سر تا پا صورتی بود گفت(مینا اشیدو): اوه سنسه...... ایزوا سنسه رفتن بیرون اوه امروز یکشنبه س قرار بود با همه برای یکی جلسه داشته باشم : و دقیقا چرا دارین ظرف میشکونین؟ تسویو آسوی: چون قور همیشه ایزوا سنسه قور صبحانه درست میکرد قور : این چه ربطی به ظرف شکوندن داره؟ مینا: خوب بلد نبودیم : هعی یت پیشبند بده من اوراراکا: ها؟ نه نه شما نمی نواد زحمت بکشین : اگه بخوام یه کنار بشینم این ظرفارو همش میشکونین و اون وقت من باید به ایزوا جواب پس بدم!
میناتا: بعید میدونم غذای خوشمزه ای بشه : هوی کاچان جمعیت: کاچاننننن؟ باکوگو: نانی؟ : درست یادم باشه فذا بلدی درست کنی زود بیا کمک باکوگو: و تو کی باشی که به من دستور بدی؟ درلحضه سایه ای روی یکی از چشم های دکو میوفته و نور قرمزی ساطع شد* : دشمن قدیمی شما..... باکوگو:(تو ذهن*) نه این دکویی که من میشناختم نیست دکو لبخندی ارام اما ترسناک زد* باکوگو پیشبند میپوشه* باکوگو: خوب چیمار کنم؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⁵دقیقه بعد* ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مینا: اممم بنظر خوشمزه میادددد دکو با ملاقه بالای سرشون وایساده بود تا اگه کسی نخورد یا بدشو گفت یکی بزنه تو دهنش* : شروع کنید جمعیت: ایتاداکیماسسسسسس همه درحال خوردن جز میناتا * : هوی пузырь (به زبان روسی یعنی حباب) چرا نمیخوری؟ میناتا: فـ*و*ش دادی؟ : فـ*و*ش در نظرش بگیر چرا نمیخوری؟ میناتا: گفتم که بعید میدونم خوشمزه باشه :کامی ساما Эти ребята очень крутые (به معنای چقدر این بچه ها خلن) : تکون دادن ملاقه و لبخندی ارام*مطمئنی؟ میناتا: به همچین مرد جذابی میاد مطمئن نباشه؟
: هوی ایزوا میشه بزنمش؟ مینا پنکیکی در گلویش گیر کرد: سنس. .... ه ایز.... وا؟ ایزوا: راحت باش مینا: سنسهه لطفا جای ما دخترا هم بزنیدش : بعید میدونم تا اون موقعه زنده بمونه میناتا درحال فرار کردن* دکو جلوش ظاهر میشه* : کجا؟ میناتا: دس... تشویی : دستشویی اون طرفه نه سمت در میناتا: ها اوم خب دکو یقه لباس میناتا را میگیرد و کشان کشان به اتاق خودش میبرد* میناتا: تورو جون جدتون کمکککککککککککککک مینا: بای بای! 👋🏻
دکو در اتاق را میبندد و در را قفل میکند*خببب خوابگاه پر از صدای جیغ میناتا میشود* ایزوا: دکو نکششششش دکو میناتا را با پا پرت میکنه بیرون* : بستهی شما به مقصد رسیده است! میناتا موهاش از ته تراشیده شده بود یا بهتز بگم کوسه ش ازبین رفته بود* جمعبت: پکیدن از خنده* میناتا: موهام.... کوسم : نگران نباش اگه کارایی که میگم رو بکنی زود کوست فعال میشه مومو: اما... اما اون موهاش تموم نمیشد......یعنی کوسه ش تموم نمیشد :الکی که به من نمیگن acid f.h(اسید اف اچ)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی کی میادد؟:))
تا حدود میشه گفت ولش کردم کسی زیاد خوشش نیومده
منتشرم دیر به دیر میشه
واو خیلی جالب بود
مرسی♡
عالی بود
مرس♡