7 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🥝کیوی🥝 انتشار: 2 سال پیش 136 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر رد نکن🧋
وقتی بابام نامه رو نوشت و گذاشت روی میزم، بعدش رفت...منم رفتم داخل:::::::توی اتاقم به حالت عادی تبدیل شدم و رفتم اون نامه رو بخونم🌱
برشداشتم و خوندمش:::: البته به زور🗿..بابام خطش افت..احه🗿🙁،،،اون که این همه قرارداد امضا میکنه نامه مینویسه (به خاطر شغلش) چرا خطش انقدر خرابه🤕😩؟ حالا این حرفا رو ول کن:: (بچه ها "👔" علامت گابریله) 💌👔 :«پسرم..من میخوام به چیزی رو بهت بگم:: دفعه قبلی یادته؟ جلوی مجسمه مادرت میخواستم حرفی رو بهت بزنم؟..خب متاسفانه نمیتونم رو در رو بهت این حقیقت تلخ رو بگم😞..پس برات مینویسمش من و مادرت، سالها پیش قبل متولد شدن تو..به همراه ناتالی به دنبال اشیاء گران قیمت میگشتیم..ناتالی هنوز لباس کارش رو داره،،اون رو توی یه ویترین و روی یه مانکن گذاشته میتونی بری ببینی تا حرفم برات اثبات شه......
💚: وقتی به این خط رسیدم، میخواستم برم ببینمش..پس رفتم توی اتاق ناتالی::: ناتالی روی تخت، خواب بود منم یواشکی دنبال ویت..عه ویترین جلوشه😃..لباس قشنگی بوده ها😍😍😍😍..خب حالا برگردم واسه ادامه نامه (توی اتاق خودم) 👔💌:اثبات شه...... ما اونجا،،علاوه بر جواهرات عادی..زیورآلاتی به نام "میراکلس" پیدا کردیم» وایسا😬😱! نکنه اون فهمیده من کت نوارم؟؟؟ نکنه میخواد بگه از روی ظاهر انگشترم اینو فهمیده😱؟؟؟؟ و نمیخواسته تا الان بهم بگه😬😬😬😬😬😬😬😱😱😱؟..مای لیدی ازم ناامید میشه اگه بفهمه من..من😣..اونقدری که باید، مراقب نبودم تا هویتم لو نره😣😖😭 (ایموجی داره اوووونجوری گریه میکنه وگرنه آدرین فقط داره یکی دو قطره اشک میریزه) اون ازم متنفر میشه😣.....بذار بقیه رو بخونم😣😣....👔💌: ما از اون جواهرات خوشمون اومد و هر کدوم یکی رو برداشتیم من یه سنجاق سینه که شبیه بال های پروانه بود..البته کشیده تر،،مادرت یه سنجاق سینه به شکل طاووس,,,ناتالی هم که میخواست همه رو برداره ولی یهو..دیواره های اون غاری که توش رفته بودیم داشت فرو می ریخت و نمیشد همه رو برداشت°°°°پس ناتالی بیخیال شد و با ما، شروع کرد به دویدن یه سمت بیرون غار.........» این یعنی😬..اون هویت منو نفهمیده😁....اون در اصل میخواد بگه که مونارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😱😱😬😬😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭..نههههههههههه😭،،،،میراکلس ها..سنجاق سینه..طاووس..پروانه اینا همه میخوان بگن که😭..نه من باور نمیکنم..من که هنوز نامه رو کامل نخوندم 😅😅
خواستم برم ادامه رو بخونم که یهو ناتالی صدام زد برای نهار:: منم رفتم😁\(°o°)/
ز زبان گابریل👔: من دیدم آدرین رفت به اتاق ناتالی..پس این یعنی داره نامه رو میخونه..سر میز ناهار هم یه سره قیافش اینجوری (・_・;) (@_@) بود...(گابریل نرفته پیش آدرین واسه غذا..در اتاقش رو یه ذره باز کرده و داره از کنار در، نگاهش میکنه) خب..من امیدوارم بتونه با این موضوع کنار بیاد اون دیگه باید میدونست🤕🌿.
از زبان آدرین💚: بعد از غذا، رفتم توی اتاقم که بقیه نامه رو بخونم انصافاً چیجوری توی دو دقیقه این همه نامه نوشت😐🤔؟؟ همینجوری داشتم میخوندم که رسیدم به💌👔:«.................................................................................................................................................................................................................................................................................و الآن مادرت توی کم.است..اون هم به خاطر یه سنجاق سینهٔ خراب..هعی میدونم همین الانشم توی شوکی که مادرت هنوز زندس ولی بازم قرارها تعجب کنی..من میخوام اون رو برگردونم پی با استفاده از میراکلس پرو.........................» خواستم بقیه رو بخونم که دیدم اون قسمت کاغذ که ادامه نامه توش نوشته شده بود،،پاره شده😐😬😱😞...بااینکه میشه حدس زد ادامش چیه ولی بازم نمیخوام قبول کنم نمیخوام قبول کنممممممممممم *داد زد* 💚:«نمیخواااااااااااااام..نمیخوام قبول کنمممممممممممممممممممممم😭😭» پلگ🧀:«چی شده آدرین😺؟» آدرین💚:«پلگ..تو ادامه نامه رو ندیدی؟» پلگ🧀:«اوه..اون یه نامه بود😞؟..خی خیلی بدخط بود نمیشد فکر کنی اون یه نامش فکر کردم یه نفر رفته یه کاغذ رو خطخطی کرده پس به نظر منم کم اهمیت اومد و............» آدرین💚:«و ادامش رو پاره کردی😭😠؟» پلگ *ترسیده و ناراحت*🧀:«خب..خب خب من...نمیدونستم😦😟..آدرین باور کن نمیدونستم😟..باور کن قسم میخورم😭😭.» (دلم واسه پلگ کباب شد😟) آدرین💚:« و چون به نظرت بی اهمیت اومد..خواستی پارش کنی آره😠؟» پلگ🧀:«خب نیازش داشتم..م یعنی..کممبرم لازم داشت...خب..اون هنوز یه بچه ست و میخواستم بخوابونمش و یه پت..پتو لازم داشتم تا ا.....ا..ا..اندازش باشه😟» آدرین💚:«یعنی تو به خاطر یه پنیر..........نامه ای که خییلی مهم بود رو پاره کردی🤨🤯؟»
پلگ🧀:«خب بهت گفتم ک....اصلا ولش کن..بیا *اون بخشی از نامه که پاره شده بود رو از روی کممبرش برداشت و به سمت آدرین دراز کرد* بیا اینم نامت😒!» من سریع نامه رو از دستش گرفتم و مثل یه تیکه پازل، اون رو به بقیه نامه وصل کردم و خوندم (ادامه در نتیجه)
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
پارت بعد کی میاد🥲🥲
فعلا دارم مینویسمش اگه خوب بود،،میذارمش تو تستچی😁❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌸🥰
۳ تا لایک کنین دیگهه
۱ لایک✅
۱کامنت✅
۱بازدید✅
انجام شد.
عالییییی بود
پلیززز پارت بعد🐞❣🐈⬛
❤️❤️❤️❤️❤️
عالی عالی🥰❤
❤️❤️❤️❤️❤️
20
عه یه فرشته 😃🥰🍭💓
@الونکـا؛
مهربون تستچی کیه ؟
@🥝کیوی🥝
مهربون تستچی کیه ؟
@🥝کیوی🥝
🍇🍇🍇
همه رو مثل خودت میبینی🥰
پس شمام همه رو فرشته میبینی ؟
پس شمام همه رو فرشته میبینی ؟
🍇🍇🍇
قلب قلب قلب❤️❤️❤️ *ذوق*
آره مث شما 💛
19
18
17
16
15