فصل دوم پارت نهم:) ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه امیدوارم همیشه لبخند بزنی مهربونم>>
بهش نزدیک شدم و ب...غ..ل.ش کردم ماریا : نفس عمیقی کشیدم و ازش جدا شدم دراکو : با چشمای گرد شده و بغض تو چشماش خیره شدم ماریا : چرا اومدی؟ چرا برگشتی؟ چرا با این همه دلتنگی دوباره برگشتی؟ چرا میخوای زندگی جدیدمو خراب کنی؟ وقتی منو دوست نداری! تو گفتی من سلیقه تو نیستم تو سلیقت اون دختریه که وقتی بهت گفتم دوسش داری گفتی کی من؟ وقتی گفتم نظرت درمورد ع..ش..ق چیه زدی زیر خنده تو همون آدم بودی دراکو : چی داری میگی؟ ماریا : حقیقتو! دراکو : نه این حقیقت نیست دروغه! ماریا هیچ معلوم هست چی داری میگی؟ ماریا : اشکی از گوشه چشمم سر خورد و تو چشماش خیره شدم من دوست داشتم دراکو مالفوی! دراکو : ولی من دوست داشتم، دارم، خواهم داشت! بهتره حرف الکی نزنی ماریا : حرف الکی؟ اوکی...ولی هیچکس نمیخواد منو تو با هم باشیم بهتره کنار هم نباشیم و هرگز همدیگر و نبینیم! دراکو : من نظر هیچکس واسم مهم نیست اینو خوب میدونی و میدونم اگه تو رو دوست نداشتم اگه دلم واست تنگ نشده بود هر شب و منه مغرور به خاطرت گریه نمیکردم! ماریا : اونوقت فکر کردی من هر روزم با خنده گذشته؟ دراکو : نه من همه چیو میدونم ماریا : نه تو هیچی نمیدونی! میدونی چند بار گلوله تفنگ از بیخ گوشم گذشته؟ میدونی این نیویورک چقدر خطرناکه؟
دراکو : ماریا آروم باش ماریا : نمیتونم بهتره دیگه همدیگه رو نبینیم! از کنارش گذشتم و از اتاق خارج شدم حس کردم داره دنبالم میاد این بغضم هر لحظه تبدیل به اشک میشد وارد کوچه شدم دراکو : ماریا...ماریا صبر کن ماریا : قدم هامو تند تر کردم و با صدای خانم وینسلت به خودم اومدم کاترین : ماریا؟ ماریا : با قدم های آروم بهش نزدیک شدم بله؟ کاترین : آقای مالفوی؟ با ماریا مشکلی دارید؟ دراکو : این مشکل از چند ساله پیشه کاترین : برای جلسه دراکو : بهتون خبر میدم ماریا بیا! ماریا : اخمی کردم و تو چشماش خیره شدم دراکو : سوار ماشین شو کار دارم باهات ماریا : نمیخوام دراکو : چرا؟ ماریا تو به من اعتماد نداری؟ ماریا : از پرسیدن این سوال متنفر بودم چشمامو با درد روی هم گذاشتم و رفتم سمت ماشین و نشستم دراکو : لبخندی زدم و سوار ماشین شدم خب؟ ماریا : خب که خب دراکو : چقدر بد اخلاق شدی ماریا : بله خب وقتی می بینم کسی که سه سال دلتنگش بودم یکی دیگه رو دوست داره معلومه بد اخلاق میشم...مغرور میشم! دراکو : منظورت کیه؟ ماریا : پانسی دراکو : چشمامو با درد روی هم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم ببین ماریا...وقتی رفته بودی...پانسی کنارم بود اون منو دوست داره اوکی؟ ولی اون فقط دوست منه! ماریا : عه؟ خب باشه منم باور کردم
دراکو : چرا هیچی رو باور نمیکنی؟ ماریا : چون مثل قبل یه آدم ساده نیستم! دراکو : باشه ولی من پانسی رو دوست ندارم! ماریا : به من چه دراکو : چون تو رو دوست دارم! ماریا : لبخند تلخی زدم اما بهتره دیگه همدیگه رو نبینیم در ماشین و باز کردم و از ماشین پیاده شدم و با قدم های محکم ازش دور شدم قلبم تند تند می تپید دروغ چرا دلم واسش شده بود یه ذره دلم میخواست دوباره لبخندشو ببینم خنده هاش صداشو بشنوم! اما نمیشه انگار همه چی دست به دست هم داده منو اون از هم دور باشیم دراکو : به رفتنش خیره شدم و اشک صورتمو محاصره کرد تو چرا انقد عوض شدی چرا از من متنفری؟ چرا درک نمیکنی دوست دارم...حتی اگه لازم باشه باز داد میزنم اما فقط تو برگرد به صندلی تکیه دادم و چشمای اشکیمو روی هم گذاشتم خدایا ماریا باز برگرده الان تنها چیزی که حالمو خوب میکنه ماریاس! بچرخ تا بچرخیم ماریا! لبخندی زدم و با ماشین دنبالش کردم و خونشو پیدا کردم از پشت دیوار بهش خیره شدم وارد خونه شد و در و بست نمیزارم دوباره تنهام بزاری! سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه ای که تو نیویورک داشتم ماشین و تو حیاط پارک کردم و وارد خونه شدم و خودمو روی مبل انداختم گوشیم زنگ خورد نگاهی به اسمش انداختم و گوشیو دم گوشم گذاشتم ( الو چیه پانسی : سلام رسیدی؟ دراکو : آره پانسی : چه خبر؟ دراکو : پیداش کردم! پانسی : وا..قعا؟ ماریا نیویورک بود؟ دراکو : خوابم میاد شب خوش ) گوشیو قطع کردم و رو مبل انداختم
ماریا : دلم واست تنگ شده دراکو اما نمیخوام ببینمت نمیخوام دوباره زندگی خودم و تو رو بهم بزنم نمیخوام حرف های مردم دوباره همه چیو خراب کنه اما شاید هنوز دوست دارم!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه پلیزز تنک فقط یه داستانه اگه تستام رد شه اکانتم میپره و اگه شخصی شه کسی نمیتونه داستانمو بخونه منتشر کن مهربونم امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه آرزوهات برسی ممنونم>> لایک و کامنت فراموش نشه:)☺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
مرسیی بیب
عالییییییییی
فقط میشه اسلاید اخر هم داستان بنویسی همون نتیجه از ناظر خواهش کن نه هم اسلاید اخر هم نتیجه لطفا
ممنونمم زیباام:) عوم نمیدونم آخه کلا تا الان 4 اسلاید داستان نوشتم حالا شاید همین کارو کردم بیب:)
هرطور راحتی بنویس داستان توئه ولی در کل داستانت عالییییییییییییییییییییییییییی
لاومی:) >>>
ممنونمم قشنگم
عالی خوشگلم :)
مرسی زیبا
خیلی قشنگه 🥺❤️
پارت بعدی رو زود بزار 🥺
ممنونمم بیب:) امروز
بهم برسونشون لطفا
معلوم نی قشنگم:)
عالیییییی💚
توروخدا اینا رو بهم برسون من دیگه نمیتونمممم
ممنونمم معلوم نی زیباا
مثل همیشه عالی بود....
پارت بعدو کی میزاری؟
مث همیشه ممنونم بیب:)
عوم شاید امروز
عالییییی
تنکک یوو زیبا