مدرسه یp1 MBTI:)

خب بچه ها اومدم با پارت بعدی مدرسه ی MBTI

نشستم رو صندلی.پسری با موهای کمی بلنده مشکی به سمتم اومد و گفت: میتونم اینجا بشینم؟ گفتم: مشکلی نیست. بعد از صبحانه با بچه ها به طرف کلاس نفرین شده ی آقای دالتون رفتیم. مثل همیشه esfp کنار من و intj وintp کنار هم و entpوestpکنار هم و istj وestjکنار هم و infj وinfp کنار هم و entjوistpکنار همisfjوisfp کنار هم ولی کنار esfj خالی بود چون بغل دستیش از مدرسه رفته بود ولی شنیده بودم پسری تازه به مدرسه اومده بود و به اینجا انتقالی گرفته بود.

در همین لحظه آقای دالتون وارد شد. شبیه پادشاهای دوره ی چوسان. یه جوری وارد شد که انگار پادشاه تمامه جهانه (๑˙ー˙๑) برگه های امتحانی را تو دستش گرفته بود. ایستاد و گفت بچه ها همونطور که میدونید امروز امتحان خیلی مهم بهترین درس جهان یعنی ریاضی رو داریم زیر لب گفتم: گند ترین درس جهان. آقای دالتون به طرف من برگشت و گفت: دوشیزهenfp! وقتی قیافتونو موقع دیدن نمرتون دیدم مشخص میشه گند ترین درس جهان چیه. چش غره ای رفتم. آقای دالتون ادامه داد: قبل از امتحان میخوام با دانش آموز جدیدمون آشناتون کنم. لطفا بیا تو. در همین لحظه پسری که سر میز غذا خوری دیده بودم اومد.پسر با لبخندگفت: Enfjهستم. امیدوارم زود با هم کنار بیایم. همه دست زدند مشخص بودenfj به دلشون نشسته.

در همین لحظه آقای دالتون وارد شد. شبیه پادشاهای دوره ی چوسان. یه جوری وارد شد که انگار پادشاه تمامه جهانه (๑˙ー˙๑) برگه های امتحانی را تو دستش گرفته بود. ایستاد و گفت بچه ها همونطور که میدونید امروز امتحان خیلی مهم بهترین درس جهان یعنی ریاضی رو داریم زیر لب گفتم: گند ترین درس جهان. آقای دالتون به طرف من برگشت و گفت: دوشیزهenfp! وقتی قیافتونو موقع دیدن نمرتون دیدم مشخص میشه گند ترین درس جهان چیه. چش غره ای رفتم. آقای دالتون ادامه داد: قبل از امتحان میخوام با دانش آموز جدیدمون آشناتون کنم. لطفا بیا تو. در همین لحظه پسری که سر میز غذا خوری دیده بودم اومد.پسر با لبخندگفت: Enfjهستم. امیدوارم زود با هم کنار بیایم. همه دست زدند مشخص بودenfj به دلشون نشسته.

قای دالتون برگه هارو پخش کرد و من با تقلبای infpوestp امتحانو عالی دادم😂💪موقع دادن برگه رو به آقای دالتون گفتم: امتحان اسونی بود خیلیییی آسون آقای دالتون با حالتی جدی و تمسخرانه گفت: خواهیم دید. در همین لحظه زنگ تفریح خورد.یه آخیش گفتم و با بچه ها رفتیم بیرون. رفتم و ازenfj خواستم بیاد تا با اونم بریم چون بنظرم خوب نبود تنهاش بذاریم. رفتیم و کمی پیتزا خوردیم. بعد اون من و estpوentp کلی مسخره بازی در آوردیم و enfjهم باهامون همراه شد😂💜 intj امروز خیلی خوشگل شده بود(مثل همیشه) و با اون نگا های مثلا بی احساسش داشت نگاهم میکرد. رفتم پیشش گفتم: چطوریی؟ گفت: خوبم و دوباره به کتابش نگاه کرد. هی برای جشن فردا هیجان نداریی؟ گفت: نه و ادامه داد: من آدم بی احساسیم و برای اینجور چیزا هیجان ندارم بهش نگاه کردم و گفتم: ولی تو سر کارتون شیر شاه گریه کردی. از اون ور estp فریاد زد: و کوکو فریاد زدم: خفه شوووو

به intjگفتم: ببینم، فردا به جشن میای دیگه؟ گفت: نمیدونم با حالتی مظلومانه گفتم: تو رو خدااااا intjگف: باشه بابااا گفتم: مرسییییی. زنگ تفریح خورد و نوبت کلاس خانوم شیلی بود. به طرف آزمایشگاه. رفتم به سمتisfpوistj گفتم بچه هااااا برای ترشح قورباغه آماده این؟ 😂 istj پرسید: مگه امروز قراره قورباغه ترشح کنیم؟؟ گفتم آره دیگه خانومه شیلی گفته بود. حواست کجا بود شیطون؟ istjگفت: داشتم به حرفای estjگوش میدادم پوفی کردمو گفتم: وای از دست این مرغ عشقا😂🙄 وقتی رسیدیم آزمایشگاه خانوم شیلی ما رو به گروه های مختلف تقسیم کرد من و entpوinfpوenfjوestpوesfp تو یه گروه بودیم. که خب البته گروه کرم ریزا بود😂 همینجوری داشتیم مسخره بازی در میاوردیم که یهو جیغی شنیدیم. isfjبود که داشت وحشت زده به قورباغه ی جلوی میز نگاه میکرد. خانوم شیلی دستپاچه گفت: دوستان یکیتونisfjرو ببره بیذون تا یکم حالش خوب شه. esfj داوطلب شد و باهم به بیرون رفتن. به سمت بچه ها برگشتم و گفتم: بزنم به تخته همه اینجا یه عشقی چیزی دارن. infpگفت: تو کسی رو دوس داری؟؟ جواب دادم: یجور نگو انگار نمیدونی من رو کی کراس دارم.

infpگفت: البته که اصلانم تابلو نیس. به جز تو و esfpآخه کس دیگه ای هم میدونه؟؟ estpوentp همزمان گفتن: کیه؟؟ گفتم: باشه میگم ولی این یه رازه هااا اوکی؟ هر دو گفتن: اوکیییی تو گوش هر دو گفتم: من intj رو دوس دارم. وقتی به قیافه هاشون نگاه کردم حالت عجیبی از خوشحالی رو صورتشون بود. گفتم: چیه؟؟ هر دو گفتن: واااو گفتم: چتونه؟ گفتن: پیش به سوی لو دادن enfp!