ورود به خانواده جدید (1)

خب من تبسم هستم و امروز به بهترین برنامه با مدیریت ممد اضا فه شدم خب من داخل بهترین قطار نشستم هواپیما اینترنت خب من داخل هواپیما اینترنت بغل یویو نشستم ک باهاش دوست شدم خب من و armiکه امروز من را لایک کرد ۲ هفته بود که اضافه شده بودیم

بخاطر همین در ردیف اول سالن نشستیم که ممد اومد روی سن اون صورتش را بایک ماسک پوشانده بود هیچ کس ندیده بودش تاحالا خب اول armiرا صدا کرد و بعدش من

خب من که رفتم روی صحنه ممد میکروفن را داد تا حرف بزنم گفتم: سلام من تبسم هستم که تازه به شما اضافه شدم من دختری ۱۴ ساله هستم ممد گفت: سلام تبسم به خانه ی جدیدت خوش آمدی گفتم:ممنون گفت روی صفحه ی مانیتور عکس صفحه ی تو هستم اسم صفخه ات را بگو گفتم ♤راغبی ابد☆☆ گفت راغبی یعنی چه؟

گفتم یعنی طرفدار مصطفی راغب گفت ازش عکس داری؟ گفتم بله همین عکس بالا البته داخل شهر یزد هستش اهان پس تو طرفدار هستی گفتم بله استاد گفت :استاد! به به چه دختری گفتم😁😁😁

گفت بچه ها ببرینش به اتاق طرفداری ها من وقتی رفتم اونجا خیلی بچه های خوبی بودن مثل : اکس بند ، یو یو ماکانی، هیراغبی و ......... و اندی یعنی ارش مسیحی حالا هر چی تا ادامه داستان همراه باشید...... ادامه در قسمت : دوم