{عشق ممنوع}

لیا :هری بیا اینجا ببینم! 😡 هری :اگه میتونی بیا بگیر.😝 لیا :اههه هری حوصله دویدن ندارم،! هری :هرکی اخر برسه بازندس. 😜 لیا :اگه دستم بهت برسه هری من میدونمو توووووو! 😠 ویو هری : من زود رسیدم مدرسه (بچه ها یکمیشو تو ایده بدین گذاشتم سوری) دیدم لیا یهو دوید و از مدرسه خارج شد! دنبالش رفتم تا اینکه دیدم!؟.........

ویو لیا : یهو یه گودال باز شد و منو هری توش افتادیم وقتی چشمامو باز کردم یهو یادم افتاد که جک بهم جک گفت که لیا! این چه کاری بود که کردی؟! لیا میدونی چقد نگرانت شدم! ابرمو بردی. چقد نگرانم کردی هاااا. ؟! منم جوابش گفتم اقای پروفسور نگران من نباشید 🤣🤣🤣🤣 چیییی اصلا هری کجاس هری ییییی کجاییییی رفتم تو اتاق بالا دیدم که روی در نوشتههههههه...... ؟!

ویو هری: وقتی چشمامو باز کردم دیدم لیا نیست اه لیااااااااا لیااااا کجاییییی یی اینجا کجاس توی جلوی یه مدرسه بودم فک کنم اسمش هاگوارتز هست اهههه رفتم تو که دامبلدور اومد و گفت پسر جوان اینجا چیکار میکنی؟ گفتم من دنبال خواهرم میکردم گفت که اسمت چیه من امبلوس دامبلدور هستم. گفتم من هری پاتر هستم گفت پسری که زنده مونددد!؟ گفتم اره گفت اسم خواهرت چیه؟ گفتم لیا مالفوی چشماشی دامبلدور اندازه کلم شد! گفت تو چند سالته؟ گفتم 10سالمه گفت این چطور ممکنه که یه مالفوی خواهر یه پاتر باشه؟ ادامه داد :اینو به هیچ کس نگو باشه گفتم باشه. ولی خواهرم کجاس؟ گقت توی یه جهان دیگس جهان خون ا. ش ام ها

تموم شد ایشالله ثبت شه برنامه دارم هاا برای پارتا هر روز نه ولی یکروز درمیان میزارم روزهای فرد 😜😝😉