های گایززز خوبید بعد از مدت ها اومدم پارت چندددد پارت 9
دمی با نگرانی گفت :
-چی شده؟ منظورت کیه عزیزم؟
دختره با گریه سریع ازمون دور شد و ما رو توی شوک بدی گذاشت. هرلحظه که می گذشت ترس منم بیشتر میشد !
ادرین جلوتر راه افتاد و من ناخواسته پشت سرش راه افتادم. مردم دور یه چیزی جمع شده بودن که ما قدمهامون رو سریع تر
کردیم. وقتی رسیدیم، خودمون رو به زور از لای جمعیت جلو کشیدیم .
یه پسر جوون با صورتی که رو به سبزی میرفت نشسته بود روی زمین و خور، خور میکرد .با تعجب گفتم :
-لعنتی! این دیگه چه زهرماری؟ !
به فارسی گفتم؛ ولی ادرین متعجب و البته کنجکاو بهش خیره شده بود .
یک دفعه دیدیم چند نفر با لباسهایی مثل اینها که یه بیماری خاص دارن تنشون می کنن تا خودشون نگیرن، اومدن جلو و
ما رو عقب زدن صدای یکیشون رو شنیدم :
-خدای من! این بیماری داره بیشتر و بیشتر میشه و دولت هیچ غلطی نمیتونه بکنه !
یهو من و ادرین نگاه سریعی به هم انداختیم. بیماری... شیوع بیماری بهتر بود بگیم !
اون نگهبانها سریع دورمون کردن که آروم گفتم :
-به نظرم اون یه بیماری معمولی نبود .
-آره، اون یه بیماریِ معمولی نیست. اونها دارن به یک چیز وحشتناک تبدیل میشن !
سریع بازوش رو چنگ زدم و بی تفاوت به حضور بچهها گفتم :
-اون چیز وحشتناک چیه؟ !
نگاه عمیقی بهم انداخت. آب دهنش رو قورت داد و گفت :
-ب... ببین، اون قدر مطمئن نیستم که بخوام راجع بهش حرف بزنم؛ پس بهتره بیشتر تحقیق کنیم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)