سلام!تا اونجا گفتیم که جنگ تا صبح ادامه داشت
وقتی بالاخره صبح شد،همه ی اهالی قلعه یا کشته شده بود یا فرار کرده بودن
رستم میدونست که قلعه،خزانه ی بزرگ و پر و پیمونی داره
همه جا رو گشت
تا اینکه به خونه ای با در آهنی رسید
با یک ضربه در آهنی رو شکست و رفت داخل
با دیدن خمره های پر از طلا و جواهر تعجب کرد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)