کار های مسخره من در بچگی

وقتی 5،6 سالم بود برای اینکه کارای بد نکنم مامانم بهم گفت تو خونمون دوربین هست و معلم مهدکودکت داره نگات میکنه و نباید کار بد کنی و منم عین اسکولا باور میکردم😐و حتی وقتی میخواستم لباس عوض کنم پتو میکشیدم رو سرم تا معلمم منو نبینه😐😐😐😐😐

وقتی نوشابه میخریدیم من چون نوشابه خیلی دوست داشتم وقتی کسی حواسش نبود نوشابه رو بر می‌داشتم و کامل میخوردم و برای اینکه شک نکنن چایی می‌ریختم توش تا نفهمن و داداشم خنگمم میرفت لوم میداد😂😐😬

8 سالم بود خیلی دوست داشتم خیاطی کنم برای همین شلوار مامانمو برداشتم و پارش کردم و با تکه هاش لباس عروسک درست کردم و مامانم نفهمید و تا مدت ها دنبال شلوارش میگشت😂😐

10 سالم بود تولده مامانم که شد بهش پفک کادو دادم😐😐😐😐😐😂

با کارتُن یخچال فریزر تو حیاطمون مغازه درست کردم و هر کس میخواست بره دستشویی بهش چیز میز میفروختم😐

کلیپس میزدم به دهنم بعد میرفتم جلو آینه ببینم چه شکلی شدم😐😐😂

با لوازم آرایشی های خواهرم نقاشی میکشیدم و بعد کلی فوحش میخوردم و بازم حالیم نبود و آنجا میدادم 😐

خواهرم گوشی خریده بود و به من نمی‌داد منم از سر لج گوشیشو انداختم تو توالت و اون همچنان در حسرت گوشیش میسوزه😂😂 (8 سالم بود)

اَدای آشپز هارو در می آوردم و کلی چرت و پرت درست میکردم و به زور میدادم به خواهرم اون بدبختم مجبورش میکردم می‌خورد و گلاب به روتون همش تا یه هفته بیرون رَوی داشت😂

خیلی ممنون که تا اینجا اومدی حتی اگه یکی از این کارارو کردی یا یه لبخند کوچولو رو لبات اومده انگشت مبارک رو روی قلب فشار بده😁بای بای