خوب بالاخره از درس رها شدم، ویه داستان ساختم، اسم نداره عنوان:ویرایش شده ی بخشی از کتاب یادگاران مرگ به عنوان شخصیت یک
۲۰ دقیقه بود که همه جا را سوکت مرگباری احاطه کرده بود.
ا/ت داشت برای آخرین بار از دوستانش خداحافظی می کرد که دراکو از راه رسید.به سمت ا/ت دوید محکم اورا در آغوش خود فشورد و وبا صدای بغض آلود از او خواهش کرد که نرود!
ا/ت گفت:«دراکو خواهش می کنم،من باید برم،این همه آدم به خاطر من مردن،باید جلوی این جنایت رو بگیریم!»
دراکو با همان صدای بغض آلود گفت:«نه مهم نیست،تو نباید بری،اون تورو می کشه!و همه ی دنیا رو از من می گیره!»
ا/ت به زور خود را از آغوش دراکو جدا کرد و گفت:«دراکو منطقی باش.»
دراکو بلند داد زد:«من منطقی هستم،نمی ذارم بری!اگه می خوای بری باید از روی جنازه ی من رد شی!»
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
اسم رمان:تنها تورو دارم
وراستی رمانت عالی است
ممنون🩶🤍
دوسش داشتم🤍🙂
بقیششششش
قشنگ بود:)
عالیی بود ادامه بده…
حالا اسم داستان چی باشه ؟!
ادامه بده جالب بود
باشه💚ممنون که خوندی☺️
قشنگ بود
مو به تنم سیخید
😆ممنون که خوندی
ادامههه بده خیلی باحال بود
👍🏻 ممنون که اومدی و خوندی❤️💚