10 اسلاید صحیح/غلط توسط: افسون انتشار: 4 سال پیش 630 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
انچه خواندید رز:من قبول میکنم هری؟چی رو قبول میکنی رژ؟ رز:بعدا میفهمی هری
دراکو:سر صبحونه بودیم که یهو جغدم اومد تو.با یه نامه از طرف پدرم.ازمون خواسته بود فردا بریم خونه.وقتی به رز گفتم نگران شد.منم نگران شدم
رز:یعنی اتفاقی افتاده دراکو؟
دراکو:نمیدونم رز.اما پدرم گفته خودش میاد دنبالمون
رز:پس حتما مسئله مهمیه
دراکو:درسته حق باتوئه.
فردای اون روز
رز:دراکو ؟چطور شدم؟
دراکو:خیلی خوشگل شدی رز.
رز:ممنون دراکو
دراکو:دستشو گرفتم.امشب باید میرفتیم خونه.البته برای من زندان بود ولی خب اسمش خونس.
بیرون قلعه در جنگل:
لوسیوس:دراکو
دراکو:پدر
رز:سلام اقای مالفوی
لوسیوس:خوشحالم که دوبره می بینمتون خانم جوان
رز:منم همین طور
لوسیوس:خب اجازه بدین راهنماییتون کنم.
رز:ممنون اقا
رز:لوسیوس یه درشکه اورده بود.سه نفره نشستیم.
لوسیوس:تا وقتی به عمارت رسیدیم داشتم به رز نگاه میکردم.قلب پاک و مهربونی داشت.معصومیت از چشماش میبارید.واقعا برای همینه که دراکو خیلی عوض شده به خاطر این دختر اصلا دیگه مثل قبلش نیست.خیلی خوشحالم.بالاخره به عمارت رسیدیم.احساس عذاب وجدان میکردم بابت کاری که داشتم میکردم.اما اگه ارباب تاریکی حس کنه بهش وفادار نیستم منو میکشه😣
دراکو:بالاخره رسیدیم رز
رز:چقدر قشنگه
لوسیوس:ممنون خانم جوان.خوشحالم که اومدین
یهو سر و کله ی بلاتریکس لسترنج پیدا شد.خنده ی شومی کرد و گفت:از کی تاحالا مهمون داریم لوسیوس؟
لوسیوس:چوب دستیتو بیار پایین بلاتریکس .اون مهمون اربابه
رز:چی؟این حقیقت داره دراکو؟
دراکو:اره رز لطفا اروم باش.
بلاتریکس:اوه دختر کوچولو ترسید؟
رز با عصبانیت در حالی که چوبدستیشو بالا برده بود گفت:به من نگو دختر کوچولو
دراکو:رز اروم باش به خاطر من.
رز:باشه دراکو
لوسیوس:خیلی زود عصبی میشه
دراکو:اون خیلی معصومه .برای همین اینطوریه.
لوسیوس:حق باتوئه.نمیدونم کارمون درسته یا نه.
دراکو:لطفا زودتر بریم تو.میترسمم اتفاقی بیفته
لوسیوس:باشه دراکو
در عمارت:
دابی:یعنی درست میبینم؟بانوی هاگوارتز؟
رز:دابی؟
دابی با خوشحالی میپره بغل رز و میگه :بانوی هاگوارتز باورم نمیشه دارم میبینمتون.
رز با خوشحالی اونو در اغوش میگیره.
رز:منم دوس داشتم ببینمت دابی
نارسیسا اروم میاد پیش رز و میگه:خوش اومدی دختر جان.
رز:ممنونم خانم مالفوی
نارسیسا:خیلی دوس داشتم ببینم کدوم دختری دراکو رو عاشق خودش کرده و اونو عوض کرده.دراکو و لوسیوس خیلی ازت تعریف کردن معلومه دختر خوبی هستی.
رز:شما لطف دارین خانم مالفوی
دابی:البته که اینطوره .ایشون بانوی هاگوارتز هستن و خیلی قدرتمند.بسیار قدرتمند تر از ارباب تاریکی
رز :زیر لبی به دابی گفتم به شدت عصبانیم
دابی:اوه اوه فک کنم زیاده روی کردم.
بلاتریکس:تو چی داری میگی جن خونگی احمق؟هیچکس از ارباب قدرتمند تر نیست
رز:معلومه بلاتریکس .نیازی نیست جوش بیاری.دابی داشت اغراق میکرد
در همین موقع دابی اومد پشت سر رز قایم شد
ناشناس:میبینم که اومدی.پس دعوتو قبول کردی رز؟
رز:پروفسور اسنیپ؟
اسنیپ:درسته خانم جوان.خوشحالم که می بینمت.اونم در اینجا.
والدرموت میاد جلو .در حالی که بالای پله ها است داد میزنه:دیگه کافیه.
با حرف والدرموت اسنیپ کنار میره.
والدرموت:یه دختر؟اینجا چیکار میکنه؟
لوسیوس:سرورم این همون دختریه که بهتون گفتم. رز.درموردش خیلی تحقیق کردم.اون با ارزش ترین مهره مدرسس.خیلی محبوب و ممتاز و درسخون و با استعداده و روی جادو تسلط خوبی داره.اونقدر قدرتمنده که دابی میگه از شما قدرتمند تره.اما نیروهاش رو ازمون مخفی کرده.تو مدرسه بهش میگن بانوی هاگوارتز
دراکو؟:نیرو؟چه نیرویی رز؟
رز:بعدا برات توضیح میدم دراکو.
والدرموت:بانوی هاگوارتز؟
اسیپ:درسته قربان.اون حتی هری پاتر و سدریک دیگوری رو هم مجذوب خوش کرده.به خصوص هری پاتر رو
والدرموت:پس هری پاتر عاشقشه؟
اسنیپ:اینطور به نظر میرسه
رز:والدرموت اومد جلوم وایساد.یه نگاهی بهم کرد.دید من ازش نمی ترسم.گفت:اسمت رز بود؟
رز:بله لرد والدرموت
والدرموت:خیلی شجاعی که منو به اسمی که هیچکس صدا نمیزنه صدا میزنی.
والدرموت خطاب به دابی:اون چه مهارت هایی داره؟
دابی:هر چی که بخاین .حتی عناصر طبیعت.
والدرموت:با من بیا رز
رز:دنبالش رفتم.قلبم داشت از جاش کنده میشد.به زور میتونستم رو پاهام وایسم.رفتیم تو یه اتاق .اتاق خودش بود.اون مار ترسناکش رو دیدم.ناگینی اومد طرفم دورم چرخید و بعد وایساد و بهم زل زد.بی اختیار شروع کردم به زبون مارها حرف بزنم.
والدرموت:پس زبون مار ها رو هم بلدی؟
رز:بله.من زبون حیوانات رو بلدم.
والدرموت یه دیوانه ساز درست کرد تا ببینه بزرگترین ترس من چیه
والدرموت:واقعا جالبه.بزرگترین ترس یه دختری مثل تو اینه که نتونه از مدرسه حفاظت کنه.خیلی خوب الان ترست رو به واقعیت تبدیل میکنم.
رز:والدرموت دست منو محکم گرفت و برد طرف سالن.رفتم عقب اما اون منو گرفت و طرف بلاتریکس پرت کرد.
شروع کردم فرار کنم اما بلاتریکس منو گرفت.
والدرموت:کارت عالی بود بلاتریکس.حالا بزار کارو تموم کنیم. استوفای.
رز:بیهوش شدم.وقتی بهوش اومدم خیلی چیزی یادم نبود.یه نگاه به اطرافم کردم.تو عمارت بودم.والدرموت بالا سرم بود.تا دید بیدار شدم اومد طرفم.تلاش کردم تقلا کنم اما نمیشد منو بسته بود.
والدرموت:دختره ی خیره سر
رز:با عصبانیت تو چشاش زل زدم.اومد طرفم.میخواست اون علامت شومو رو دستم حک کنه.اما هر کاری میکرد نمیتونست.یهو دراکو اومد تو
رز:دراکو
دراکو با گریه:رز
والدرموت:کاملا به موقع اومدی دراکو.بلاتریکس دراکو رو پوشش بده ممکنه لازم باشه یکم شکنجه بشه البته اگه این دختر بخواد
رز:ولش کن
والدرموت:اول تو باید بزاری اون نشان رو رو دستت حک کنم بعدش میذارم بره.
رز:گریم گرفت.
والدرموت دوباره تلاش کرد .اینبار هیچ مقاومتی نکردم و اون نشان شوم رو دستم حک شد
والدرموت با خنده شیطانی:حالا شدی یه دختر خوب
بلاتریکس دراکو رو ول کرد.
والدرموت:حالا دیگه تو چنگمی بانوی هاگوارتز
من از حال رفتم. اخرین جمله ایی که یادمه به دراکو گفتم این بود:دراکو از اینجا بریم
دراکو گریه میکرد.
لوسیوس با کالسکه ما رو برد قلعه.
بعد از اینکه رسیدیم مدرسه دراکو منو برد بیمارستان.وقتی بهوش اومدم تو بیمارستان بودم که دیدم یکی داره میاد و ..
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
نمیفهمم چرا همیشه قشنگترین داستانا ادامه نمیدن.
بزار دیگه بقیشو خیلی قشنگه داستانت.
سلام☺
عالی بود😇
و خیلی وقته پارت ندادی من دیگه صبر ندارم.😐
سلام عزیزم قسمت ۲ داستان به همراه یک تست دیگم منتشر شد میشه سر بزنی🥺
مرسی عزیزم خیلی خوب بود امیدوارم تا آخرش بری😻
ولی خب خیلی خوشحالم از توصیه های قبلیم استفاده کردی و رز مرگخوار شد و این اتفاقات جالب افتاد
جالب بود ولی بهتر بود اینقدر ازش تعریف نکنن و اینکه اون دیوانه ساز نیست ، بوگارده . ولدمورت هم همون لحظه اول برای افرادی که میخوان عضو بشن بوگارد نمیسازه وارد ذهنشون میشه تا ببینه چقدر صادقن . اگرم کسی رو بیهوش شکنجه کنه برش نمیگردونه خونه اونم با این حال که رز یه گندزاده س ( همان ماگل زاده )
عزیزم این داستانه
خوب بود😘😘
بعدی بعدی