پارت 4
(توی اون خاطره اون دختر توی روستایی زندگی میکرد که خیلی سرسبز بود و یهو چشم بهم زدن آسمون قرمز شد و روی چمن ها پر از خون که انگار سیلی از خون اومده بود و اون دختر داشت لبخند میزد!!!)
دیزی همون لحظه که اون صحنه رو دید از جاش بلند شد و بیدار، کسی توی اتاق نبود دیزی پا شد و از اتاق بیرون اومد و همه جا رو گشت اما دانیار نبود. دیزی گفت احتمالا رفته بیرون .
خونه دانیار خیلی پر پیچ و خم بود و حدودا 30 دقیقه طول کشید که دیزی حموم رو پیدا کنه.
بعد از حموم 30 دقیقه دیگه طول کشید تا اتاق خواب رو پیدا کنه، دانیار اومده بود خونه و غذا هم آورده بود.
دانیار:«دیزی، بیا غذا بخوریم فقط جایی رو کثیف نکنی من از کثیفی بدم میاد. »
دیزی:«مگه من بچه ام که کثیف کنم؟. »
دانیار:«تو هر چقدرم که بزرگ بشی بازم برای من خواهر کوچولویی.»
دیزی چیزی نگفت و سرش رو خم انداخت و به فکر فرو رفت.
دانیار:«دیزی، اولین کاری که میخوای بکنی چیه؟. »
دیزی:«آه، میخوام ملکه آرگو رو ببینم. »
دانیار:«باشههه پس باید بریم پیش ملکه آرگو. »
دیزی:«مگه میشه آرگو رو ببینیم؟. »
دانیار:«معلومه، ملکه آرگو مثل ملکه انسالین یا بقیهی جزیره ها نیست هر کسی میتونه اونو به راحتی ببینه.»
بعد از چند دقیقه سکوت ، دانیار پرسید:«دیزی،حالا الان میخوای بریم پیش آرگو؟.»
تا دیزی دهن باز کنه و یه چیزی بگه دانیار گفت:«دیزیییی نظرت چیه اولش بریم خرید؟ قبول کن دیگه آرگو که جایی نمیره،قبول کن. »
دیزی گفت:«باشه دانیار ، عجلهای ندارم. »و یه لبخند ملیحی زد☻.
دانیار بلافاصله پاشد و گفت پس زود باش بریممم.
دست دیزی رو گرفت و به سمت آزمایشگاه رفتن.
دیزی:«مگه در خروجی توی آزمایشگاس؟؟؟
دانیار:«نه، من اینجا یه ماشین انتقال دهنده دارم اینطوری زودتر میرسیم برای خرید.
دیزی:«این جا برای خرید کجاست؟؟
دانیار:«اهممم، یه جزیره ی دیگس ، فکر کنم سیروک...امم اسمش یادم نیست چون بیشتر به اسم نیمهی آرگو معروفه، اگه بپرسی چرا نیمهی آرگو میگم چون اونجا هم برای ملکه آرگوعه و مثل اینجا پیشرفتس.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالییی😍❤️❤️❤️
سلام تست آخرم شخصی شده خوشحال میشم بهش سر بزنید !
بچه ها کسی میدونه موقع دعوای پدر و مادر چیکار کنیم؟🥲
۱:برو به جلوی پدر و مادر بگو باید قبل از اینکه دعوا کنین باید از جسدم رد شین اما چیز فلزی با خودت ببر که تو رو هم نزنن
۲: کسی رو که معصوم هستش رو به اتاق ببر و در رو قفل کن .
ممنون اما شرایط بدتر میشه