لگو,اسباب بازی ای است که نزديک به ٨٠ سال کودکی بيشتر ما ها را شکل داده و با هاش بزرگ شده ايم اين سازه های پلاستيکی يکی از بهترين راه ها برای تقويت خلاقيت ما هستند ...
طرح تجاری اين شرکت خيلی ساده طراحی شد آن ها پلاستيک ها را به قيمت ١دلار می خريدند و با تبديل به لگو به قيمت ٧٥ دلار ميفروختند. حالا ميپردازيم به داستان شکل گيری اين کمپانی بزرگ. پدر لگو يک فرد دانمارکی به نام اوله کرک کريستيان سن بود{ ١٩٥٨_١٨٩١ {او در يک خانواده فقير و کشاورز در نزديکی شهر کوچک بيلاند به دنيا آمد . تفريح مورد علاقه او در کودکی کنده کاری و حکاکی روی چوب بود , زمانی که به اندازه ای بزرگ شد و قادر بود که به تنهايی سفر کند به آلمان ونروژ سفر کرد تا در اين کشور ها کار نجاری انجام بدهد بلاخره اوله در سال ١٩١٦ به بيلاند برگشت و با پولی که جمع کرده بود يک مغازه ی نجاری باز کرد شانزده سال بعدی زندگی اوله به کار نجاری در مغازه گذشت و توانست در کارش موفق شود در همان دوره بود که او با زنی که در نروژ ملاقات کرده بود ازدواج کرد و از او دارای ٤ فرزند پسر شد . زندگی جريان داشت و به خوبی هم ميگذشت تا اينکه رکودی بزرگ اتفاق افتاد و شرايط ناخوشايندی به وجود آمد , اقتصاد پس رفت کرد و شرايطی پيش آمد که کشاورز های دانمارکی به سختی می توانستند زندگيشان را بگذرانند .
در سال ١٩٣٢ اوله نتوانست از پس دادن حقوق کارمندانش بر بيايد و مجبور به اخراج تعداد زيادی از آنها شد . در حالی که اوله فکر می کرد اوضاع بد تراز اين نميشود اما شد , او همسرش را هم از دست داد و با مرگش اوله را با ٤ فرزندش تنها گذاشت ولی اوله شخصيت ويژه ای داشت , او آدمی نبود که به اين راحتی ها تسليم شود و به خاطر مسئوليتی که در قبال پسرانش داشت بايد کاری برای سرگرميشان ميکرد. او پسرانش را به مغازه برد تا در کنارش کارکنند و در ازای اين کار قول داد تا برايشان اسباب بازی های چوبی درست کند . ايدهای به سر او زده بود و برای او تبديل ايده به عمل کار ساده ای بود . اختراع کوچک او پسرانش را خيلی خوشحال کرد و آنها اين اسباب بازی ها را خيلی دوست داشتند و همين باعث شد اوله در کنار کارش شروع به ساختن اسباب بازی های بيشتری بکند . از شانس خوب او کلی چوب از توليدات نجاری اش برايش مانده بود که توانست براسی ساخت اسباب بازی ازشان استفاده کند . مدتی گذشت ولی با وجود دقت و مهارت اوله به عنوان يک نجار ماهر فروش چنگی به دل نميزد و کشاورز های محلی هم پول کافی برای خريد اين اسباب بازی ها ا نداشتند . در آن زمان يکی از پسرانش به نام گادفری بعد از مدرسه به او کمک می کرد . آن ها در کنار هم بسختی کار را مديريت می کردند تا توليدات متوقف نشود . در عاقبت سر زبان ها افتاد که بهترين کيفيت اسباب بازی درکارگاه کوچک آنها در شهر بيلاند دانمارک ساخته ميشود . روزی مردی به شهرشان آمد , مردی که آينده ی اوله را تغير داد . شغل مرد عمده فروشی اسباب بازی در سراسر کشور بود .او از همه ی اسباب بازی ها خوشش آمد و قبل از ترک آنجا کلی سفارش توليد داد .
حالا ديگر کارهای زيادی بايد در کار گاه کوچک آنها انجام می شد و اوله هم توانست کارگر های قديمی اش را دوباره استخدام کند . اوله بهترين کيفيت چوب را استفاده می کرد . آنها شبانه روز برای تمام شدن توليدات کار کردن تا عمده فروش بتواند تا قبل از کريسمس اسباب بازی ها را در فروشگاه ها بگذارد اما درست در ميانه ی کار اوله نامه ای دريافت کرد که ميگفت عمده فروش ورشکست شده و نميتواند پول اسباب بازی ها را بدهد , وقت نبايد تلف می شد , اوله تصميم گرفت برود و اسباب بازی ها را بفروشد . او اسباب بازی ها را بار ماشينش زد و به شهر ای اطراف برد که مردم آنجا پول کافی برای خريد اسباب بازی هايش را داشتند . اوله سازنده ی خوبی بود ولی فروشنده ی خوبی نبود , او دوست نداشت از خودش تعريف کند و يا راجب به دقت به کار رفته در اسباب بازی ها و ساختنشان حرف بزند ولی خوب اين صحبت ها برای فروش لازم بود و او بايد سعی اش را می کرد . آخر سر او موفق شد همه ی اسباب بازی ها را بفروشد .
در واقع آن قدر که انتظار داشت پول بدست نياورد و بيشتر مواقع خريداران بجای پول مواد غذايی می دادند ولی خب مشکل خانواده حل شد و آن ها کلی غذا برای کريسمس داشتند . در سال ١٩٣٤فروش اسباب بازی ها به آن سرعت که انتظارش را داشت پيش نمی رفت . همان سال بود که اوله به فکر گذاشتن يک اسم خوب روی محصولاتش افتاد . او با خود گفت بايد اسمی بگذارم که معنی خوب بازی کردن را بدهد و در زمان دانمارکی خوب بازی کردن می شد { GODT LEG { بنا براين اوله يک اسم مناسب پيدا کرد { LEGO { ولی جالب اينجاست که او نمی دانست در زبان لاتين لگو يعنی به هم وصل می کنند { جفت و جور کردن } .در سال ١٩٣٦ لگو خوش آوازه شد و توليدی آنها کم کم د ر حال پيشرفت بود و در حالی که گاد فری خيلی موافق خريد دستگاه فرز چوب نبود اما ديد که چقدر بدرد بخور و تاثير گذار روی بالا رفتن کيفيت اسباب بازی ها است . روزی گاد فری به پدرش گفت ؛ پدر نظرت چيست که کلی سود کنيم , من امروز به نفع هر دو تامان کار کردم و وقتی پدر جواب داد چطوری , گاد فری با خوشحالی گفت ميتوانيم اسبا ب بازی ها را به جای سه بار رنگ زدن دو بار رنگ بزنيم با دو بار هم ميشود آماده شان کرد اما اوله بسيار عصبانی شد و متاسفانه ايده گاد فری به مزاق اوله خوش نيامد و گاد فری را مجبور کرد اسباب بازی ها را برگرداند و سومين لايه ی رنگ را به آنها بزند و دوباره به ايستگاه قطار برای ارسال برشان گرداند, اوله به کيفيت بالا فکر ميکرد نه سود بيشتر .او برای پسرش توضيح داد که اين روش ساختن يک نام خوش آوازه نبود , اين درس کوچک باعث شد گاد فری با چشمانی باز تر به اين مسئله دقت کند که تمام جزئيات در کار مهم هستند و بهترين بايد راضی اش بکند
در اواخر دهه ی ١٩٣٠ و با وجود جنگ جهانی دوم لگو در حال سود دهی بود و همه چيز داشت خوب پيش می رفت تا اينکه در سال ١٩٤٢ در يک شب سرد کار گاه اوله آتش گرفت اما آتش نشان ها نتوانستند به موقع همهی آتش را مهار کنند . آتش همه جا را سوزاند . همه ی طراحی ها و مدل های چوبی از بين رفت و اوله داشت اميدش را از دست می داد . تمام زحماتش بر باد رفته بود و اون در واقع شرکتش را از دست داده بود اما احساس مسئوليت نسبت به پسرانش و کارگرانش باعث شد تا وام بگيرد و لگو را از نو بنا کند و بعد از اين تصميم بود که کارخانه ی بزرگ و جديدی ساخته شد . خيلی زود توليدات اسباب بازی های چوبی دوباره از سر گرفته شد . شرکت کوچک لگو پس از مدتی دوباره به بازار برگشت و بعد از آن ساخت اسباب بازی به کار اصلی اوله تبديل شد . درسال ١٩٤٦ به تدريج توليدات و فروش کا رخانه رو به کندی گذاشت . پسر بزرگ اوله به مديريت کارخانه محسوب شد و به کمک او کارخانه را نه تنها در در دانمارک بلکه در نروژ هم گسترش داد . در سال ١٩٤٧ تعداد کارکنان لگو به چهل نفر رسيد و به دنبالش فروش محصولات کارخانه به ١٥٠ اسباب بازی رسيد . اوله بخاطر فروش کم به دنبال ايده های تازه بود او در سال ١٩٤٩ برای ديدن يک نمايشگاه اسباب بازی که به تازگی به دانمارک وارد شده بود به کپنهاک رفت . آنجا يک دستگاه توليد پلاستيک با قالب بود و نظر اوله را حسابی جلب کرد . او با بازرگانی آشنا شد که محصولاتش آجر های پلاستيکی ای بود که می شد باهاشان برج های پلاستيکی ساخت . او به شدت از اين ايده خوشش آمد و به همين خاطر نمونه هايی به بيلاند برد که بشود بيشتر روشان فکر کرد .
در نهايت او دستگاه را خريداری کرد و وقتی که دستگاه رسيد او شروع به ساختن خرس های پلاستيکی و جغجغه کرد . او هنوز تکه آجر پلاستيکی ای را که توی نمايشگاه گرفته بود با خودش داشت , اوله چيزی در آن می ديد که فکرش را مشغول کرده بود و البته شايد کس ديگری هم نميتوانست توانايی نهفته در اون را ببيند . اوله تصميم گرفت اون را با تغيراتی در طراحی اش دوباره توليد کند . در سال ١٩٥٠ کارخانه لگو شروع به فروختن آجر هايی کرد که به هم متصل می شدند اين لگو ها شباهت های زيادی به لگو های فعلی داشتند و تنها تفاوتشان تو خالی بودن قسمت زيرين شان بود که باعث می شد ساخت و ساز با هاشان سخت شود و بيشتر مشتری ها از اين نوع لگو خوششان نمی آمدکمی بعد اين آجرها کمترين ميزان فروش را داشتند يعنی ٥ %در همان موقع بود که توليد تراکتوری به نام فرگوسن بزرگ به عنوان يک اسباب بازی پلاستيکی بسيار موفق بود و از آن استقبال شد . فروش در فصل تابستان افت می کرد و انبار شرکت پر از اسباب بازی می شد . گاد فری تصميم گرفت خودش دست به کار شود و اسباب بازی ها را بفروشد اون همسرش را هم به عنوان همراه و مشاور همراه خودش برد اما اوضاع بهتر از تصور آنها پيش رفت و گادفری در فروش به دور کشور موفق بود و توانست لگو را از مشکلات اقتصادی پيش رو بردارد .
آنها درست به موقع برای جشن تولد اوله به خانه رسيدند و اوله در آ ن موقع ٦٠ ساله شد . همه ی خانواده برای تولدش گرد هم آمده بودند و بعد هم يک عکس بياد ماندنی از سه نسل جلوی کاناپه گرفته شد . در سال ١٩٥٤ در سفر کاری گاد فری به انگليس او با رئيس يک مرکز خريد بزرگ بسيار خوش بر خورد که در حال برگش به خانه بود آ شنا شد . آنها راجب صنعت اسباب بازی حرف ميزدند . يکی از نکات مورد بحث اين بود که اسباب بازی ها هيچکدام يک شيوه خوب ندارند و اينکه اسباب بازی های آماده باعث آسيب به صنعت اسباب بازی می شدند چرا که والدين ديگر نيازی به خريد اسباب بازی های جديد برای فرزندانشان ندارند , اين گفتوگو برای لگو بسيار با اهميت بود . گاد فری به محض بازگشت به بيلاند شروع به فکر کردن درباره شرايطی کرد که فروش بيشتر محصولاتش را به دنبال داشته باشد و در پی اين قضيه ليستی از شرايط محصولات جديد تهيه کرد مشخصا تنها محصولی که اين ويژگی ها را داشت , آجرهای پلاستيکی بود . همان سال لگو شروع به توليد اولين اسباب بازی ها با شيوه و روش خاص کرد . در سال ١٩٥٥ گادفری اولين بسته لگو های پلاستيکی را به بازار عرضه کرد و تنها تفاوت اين مجموعه جديد که بسيار هم مورد استقبال قرار گرفت با مجموعه قديم اين بود که اين بار بچه ها می توانستند با استفاده از لگو يک شهر کامل بسازند و تنها محدوديتشان تعداد بسته های لگويی بود که در اختيار داشتند و نقشه شهری همراه با آنها به بچه ها اجازه ی ساخت چيزهای واقعی در شهر به همراه آموزش ايمنی عبور از خيابان را ياد می داد .
همچنين ماشين ها , کاميون ها و علامت های راهنمايی و رانندگی موجود در بسته ها لذت بازی را دوچندان می کرد و اين يک پيشرفت خيلی مهم محصوب می شد . گادفری تصميم به فروش محصولات به خارج از دانمارک گرفت , با اينکه لگو برای خانه سازی در نظر گرفته شده بود ولی کارهای ديگری هم می شد باهاشان کرد , فقط يک اشکال وجود داشت , آنها جدا می شدند و می ريختند . اين قضيه گادفری را به فکر فرو برد , اون دنبال راهی بود که بتواند آجر های لگو را محکم به هم بچسباند ولی گفتنش آسان بود , گاد فری متوجه شد که آجر های لگو اگر داخلشان دندانه داشته باشند قدرت گرفن بيشتری دارند . درسال ١٩٥٧ گاد فری محصولات جديدی از لگو را معرفی کرد که تا امروز مورد استفاده قرار می گيرد و قسمت زيرين اش هم قابليت ساخت و ساز دارند . حالا آنها فقط يک آجر نبودند بلکه وسيله ای ساخت و ساز با شيوه های بسيار زياد بودند . با اين حرکت پايه ی جديدی در لگو بنا گذاشته شد . حالا بسته به قدرت تخيل بچه ها لگو می تواند بارها وبارها به چيز های گوناگون تبديل شود . متاسفانه در سال بعد عمر اوله به ديدن موفقيت های پسرش قد نداد و گادفری باز هم مجبور بود با يک آتش سوزی ديگر که اکثر توليدات را سوزاند روبه رو شود , اون هم مثل پدرش فهميده بود که بايد سعی کند شرايط بد را پشت سر بگذارد و هيچ وقت تسليم نشود . گاد فری زمان سختی را پشت سر گذاشت ولی معيوس نشد او می بايست به آينده و پيشرفت فکر ميکرد و تصميم گرفت توليد اسباب بازی های چوبی را متوقف کند و ترکز توليد را روی شيوه جديد لگو بگذارد و اين يکی از مهمترين تصميمات زندگی او بود . در سال ١٩٥٨ پس از درگذشت پدرش گاد فری به طور رسمی مسئوليت مديريت کار خانه را بر عهده گرفت .
اولين اقدام او گسترش لگو در سطح جهان بود و اولين نمايندگی لگو در سال ١٩٥٦ در آلمان افتتاح شد . خيلی زود نمايندگی های ديگری هم در سطح اروپا گسترش يافت . در سال ١٩٦١ لگو با دريافت مجوز از بازار آمريکا و همکاری با شرکت سامسونت { چمدان سازی } وارد بازار اين کشور شد و يکی از بزرگترين کار خانه های توليد اسباب بازی در جهان شد و در همان سال بود که تصميم گاد فری باعث شد تا مدل های جديدی ساخته شود و جايگاه لگو را در صنعت اسباب بازی محکم و محکم تر کند . با وجود مشغوليت های فراوان در لگو , گاد فری هنوز نقشه های بزرگی در سر داشت , او تصميم گرفت يک فرودگاه بسازد . در واقع اين طوری ارسال و فروش اساب بازی به تمام دنيا راحت تر می شد . او هم مثل پدرش ايده هايی را که در سر داشت خيلی سريع عملی می کرد . بنابراين بعد از سه سال فرودگاه بيلاند دانمارک ساخته شد . خيلی از مهمان ها و رابطه های کاری که برای بازديد از شرکت می آمدند علاقه داشتند بخش مدل سازی و مدل های جديد را ببينند . کم کم رفت و آمد به حدی رسيد که تمر کز کارمندان را به هم ميزد . گادفری لازم می ديد کاری در اين مورد انجام دهد , او به يک جای بزرگتر برای نمايش مدل های لگو نياز داشت . اين ايده خيلی زود از يک نمايشگاه به يک پارک تفريحی پيشرفت کرد و اين بود که اولين پارک لگو در سال ١٩٦٨ در بيلاند دانمارک ساخته شد و تازه يک فرودگاه لگويی هم داشت . گادفری به سرمايه گذاران گفته بود شايد سالی ٢٠٠ يا ٣٠٠ هزار بازديد کننده داشته باشيم ولی او اشتباه می کرد در اولين سال تاسيس , شهر لگو بيش از ٦٠٠ هزار بازديد کننده داشت . در سال ١٩٧٦ آنها به توليد سيصد ميليون دلار فروش در سطح جهان رسيدند و بيش از ١ درصد از توليد ناخالص دانمارک را داشتند. محصولات لگو يکی پس از ديگری وارد بازار می شدند و بعضی هاشان بسيار معروف شدند مانند لگو سيتی که در سال ١٩٧٣ , لگو تکنيک که در سال ١٩٧٧ , لگو دوپلو که در سال ١٩٨١ و لگو ميند استورمز که در سال ١٩٩٨ ساخته شدند و همه ی آنها از ٢ قانون سادگی و قابليت ساخت طبعيت می کردند با اينکه حتی آجرهای پلاستيکی هم که در سال ١٩٥٧ ساخته شده بودند به سادگی در اين سازه های جديد قابله استفاده بودند و با وجود اينکه جزئيات زيادی در طوی اين سال ها به لگو اضافه شده بود , هنوز هم می توانستند در کنار هم قرار بگيرند و جالب اينجاست که هر لگو هم شماره ی مخصوص خود را دارد مثلا شماره ی ٣٠٠٣ که مخصوص آجر ٢ در ٤ است يا ٣٠٠٢ که مخصوص آجر ٢ در ٣ می باشد .
يکی از بهترين محصولات اين کارخانه لگو های عروسکی بودند که در سال ١٩٧٨ به بازار عرضه شدند که از آن زمان تا الان جزو پر فروش ترين محصولات لگو قرار دارند و در طی يک بررسی در سال ٢٠٠٣ شرکت لگو فهميد که تاکنون با وجود جمعيت هفت ميلياردی زمين { ٧٠٠٠٠٠٠٠٠٠ { بيش ازچهار بيليارد { ٤٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠ {از اين آدمک ها ساخته شده و به فروش رسيده و امروز شما اين ها را در همه ی توليدات لگو می بينيد تا جايی که در سال ٢٠١٤ انيميشنی در مورد آنها ساخته شد که بسيا هم پر بيننده بود و بعد از آن ده ها انيميشن ديگر وارد بازار شدند . لگو در دهه ی ٨٠ بسيار پيشرفت کرد و فروش محصولاتش ١٠% افزايش يافت . در سال ١٩٩٢ لگو توانست به رکورد ٦٠٠ ميليون دلاری برسد . در سال ١٩٨١ متاسفانه امتياز توليد اين آجرها منقرض شد و صدها شرکت ديگر مانند LEGGO , REGO , LEBQ , LEGQ و ....... شروع به کپی محصولات لگو کردند . آنها محصولات لکو را در حجم بالا توليد می کردند و و با هزينه کمتر به فروش می رساندند در نتيجه خسارات زيادی به شرکت لگو وارد شد , شرايط زمانی بد تر شد که در سال ١٩٩٤ فروش لگو در آلمان به ميزان ٢ %و در آمريکا به ميزان ٨ %کاهش يافت تازه شرايط فروش در بعضی کشور های آسيايی از اين هم بد تر بود و در اين زمان بود که از سال ٢٠٠٠ ت ٢٠٠٤ يورگن ويگ کنورستوپ که از خانواده ی لگو هم نبود با تمرگز بر شعبه ی مکزيک توانست خطر را رفع کند . ايده ی جديد يورگن درباره استفاده از فرهنگ و کاراکتر های جذاب در لگو توانست جان تازه ای به لگو بدهد و شرايط را بهتر کند . در سال ٢٠٠٨ حدود ٦٠ %از فروش را محصولات جديد شکل می دادند و با وجود اينکه رکود اقتصادی در بازار های جهان غوغا ميکرد مردم بيشتر از هميشه شروع به خريد لگو کردند .
از آن زمان به الان کارخانه ی لگو حتی بزرگتراز قبل هم شده . تا جايی که در سال ٢٠٠٤ با کنار زدن باقی رقبا از جمله متل { باربی } و هاسبرو { پونی کوچولو , مونوپولی } توانست مختصراً بازار جهانی را بدست بگيرد . موفقيت لگو نشان ميدهد که طراحی منحصر به فرد و توجه به بازار می تواند کليد موفقيت هر محصولی باشد . يکی از بهترين تصميمات اين کمپانی ساختن پارک های لگو لند در سراسر دنياست که در حال حاضر ٧ تاشان ساخته شده و ٤ تاشان هم در دشت تاسيس است . اين پارک ها از مدل های خيلی بزرگ از شهر های لگويی ساخته شده اند که بسيار هم جذاب اند از جمله لگو لند هايی که در بيلاند , فلوريدا , نيويورک , کاليفرنيا , ژاپن , ويندزور , دويچلند , کره , دبی و مالزی اند .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی فقط درباره آتش سوزی کارگاه اولیه لگو نگفتی
زمانی که با چوب ساخت و ساز میکردند
بله اسلاید ۵
میشه بزارم تو لیست؟
البته راحت باش
آدرین جان تست ساختی اطلاع بده ویژه کنم ✅
مثل همیشه عالی
چشم ، نمیخواستم مزاحم بشم . مرسی از محبت همیشگیتان 💖💙
مراحمی. باعث خوشحالیه
عااااااالی
مرررررسی 💙💙
خیلی داستان قشنگی داره هر بار میخونم باز برام تازگی داره ولی من هنوزم عاشق لگوعم مخصوصا اونایی ک دیگه ماکت و مدل و تندیس میشن ک کپی واقعیشونن
آره منم هنوز گاهی باهاشون بازی میکنم ، کلا وسیله اییه که کوچیک و بزرگ نمیشناسه