پارت 3
دیزی دو سال رو تمرین کرد و حالا 16 سالش شده.
امروز هم در حال تمرین است.
ژنرال شینیوا اومد و گفت:«آرورا دیزی میخوام امروز باهم یه تمرین داشته باشیم و تو باید با نهایت قدرتت به من حمله کنی تا ببینم توی این دو سال چقدر پیش رفت کردی.»
دیزی:«باشه ژنرال.»
دیزی شمشیری برداشت و آنها رفتن به میدان جنگ و با آرامش و خون سردی مبارزه خود را آغاز کردند.
قدرت دیزی این بود که انواع جادو ها رو میتوانست با چشم هاش تقلید کنه و اونا رو نگه داره.
و قدرت ژنرال شینیوا نور بود و میتونست از خورشید انرژی بگیره و در روز خیلی قوی تر بود.
دیزی در این دو سال یه عالمه جادو رو تقلید کرده بود و اون اول با چهار عنصر اصلی شروع کرد که از ترکیب آتش، خاک، باد و آب بود، او با این چهار عنصر حمله کرد اما ژنرال همهی حمله های او را دفع می کرد.
ژنرال گفت:«فقط همین قدر؟ تو الان حتی سطح 5 هم نیستی زود باش خودتو نشون بده.»
.
ناگهان دیزی یک لحظه از مبارزه دست برداشت و سرش را پایین انداخت و وقتی سرش رو بالا کرد یکی از چشم های او به رنگ بنفش تغییر کرده بود.
پدر دیزی از این تعجب کرد و از ظاهر و شکل جادو انگار اون از درون خود دیزی می اومد چون اون همچین جادوی رو تقلید نکرده بود.
و یهو اون طرفی که چشمش بنفش شده بود از همون طرف روی سرش شاخ در آورد و کنترل خودش رو از دست داده بود که یهو از حال رفت و بی هوش شد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
واووو