پارت 3
قول:«صبر کن بیا رد شو.»
دیزی رد شد و همین طور که داشت دنبال درخت میگشت و متوجه شد که جنگل تله گذاری شده.
دیزی:«به به حالا بهتر هم شد، وایییی چقدر دارن زود فعال میشن این تله ها باید سرعتم رو بیشتر کنم، هان اونجا شبیه همون پخته است که ژنرال نشون داد برم جلو تر واییی دورش یه دریاچه است یعنی میتونم روی آب راه برم باید سرعتم رو بیشتر کنم وووو به پرش اوه نزدیک بود خیس بشم.
خب اسم این درخت چی بود همممم یادم نیست.
پس درخت من یه شاخه باید از تو بگیرم میشه، باد وزید و با صدای دلنشین برگ ها صدایی مانند رضایت آمد.
دیزی یه شاخه ورداشت و کنار درخت نشست و با خود گفت حالا چطوری برم خسته شدم از بس دویدم.
در همان لحظه پرنده دو رگ سی سی رون از جلو چشم دیزی رد شد هنگام رد شدن اون انگار دنیا یه لحظه در سکوت فرو رفت، اون پرنده جادو داشت، و دیزی گفت ای کاش منم مثل اون پرنده بال داشتم.
در همان لحظه دیزی بال در آورد!!!
و گفت:«هان این چیه داره چی اتفاق میوفته؟!»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
واووو