پارت 2
10 دقیقه بعد....
همین که داشتن همو میکشتن پادشاه سرزمین زیرزمین اومد و بعد از درمان جفتشون رو انداخت زندان. پادشاه اومد زندان، و گفت:«لالوسی مگه بهت نگفتم این مسولیت تو نیست که از سرزمین محافظت کنی.
لوسی:«گفتی، اما من نگفتم باشه.
پادشاه سرزمین زیرزمین:« با این رفتار های بچه گانه هیچوقت نمیتونی در آینده ملکه بشی، بگو ببینم با نگهبانا چیکار کردی هیچ نگهبانی اونجا نبود؟. »
لوسی:« نگران نباش من بهترین ملکه ای میشم که این سرزمین به خودش دیده و خبر درمورد نگهبانا از شرشون خلاص شدم ،همشونو فرستادم مرخصی.»
نگهبانان دیزی رو آزاد کردند و دیزی پیغام رو به پادشاه سرزمین زیرزمین داد، و موقع برگشت به زندان دیدن لوسی رفت، به لوسی گفت:«لالوسی تو میخوای دشمن من باشی؟. »
لوسی:« حالا که میگی چرا که نه، حتما قبول میکنم. »
دیزی:«لالوسی تو از این به بعد دشمن خونی من هستی و بازم قراره با هم مبارزه کنیم.
لوسی:«تو واقعا منو خوشحال کردی آرورا دیزی و دفعه بعد میکشمت.
دیزی:«تا اون موقع بای بای.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییهههه
🎹🖤 Happy Birthday sevgin angel
💖tanks 💖🌸
تولدت مبارک 🥳🥳
کادوتو گذاشتم اونجا 👇
🎁:داستانتو میخونم اگه ادامه بدی🤍🥳🌸
خیلی خیلی خیلی ممنونمممم💖🌸 🍭
🍭🌸🌻🤍