پارت 2
لوسی:«هر هر بابا من فرار میکنم مثل دفعه های قبلی و قبلی.
نگهبانان دیزی رو آزاد کردند و دیزی پیغام رو به پادشاه سرزمین زیرزمین داد، و موقع برگشت به زندان دیدن دیزی رفت و به لوسی گفت:«لالوسی تو میخوای دشمن من باشی؟. »
لوسی:«چرا که نه.
دیزی:«لالوسی تو از این به بعد دشمن خونی من هستی و بازم قراره با هم بجنگیم.
لوسی:«تو واقعا منو خوشحال کردی آرورا دیزی و دفع بعد میکشمت.
دیزی:«تا اون موقع بای.
.
.
.
.
.
دیروز آرورا دیزی با لوسی شاه دخت سرزمین زیرزمین جنگید.
تلفن زنگ میخوره دیزی:« الو شما.
اون:«سلااااام دیزییییییی! منم خواهرت دانیار.»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییهههه
🎹🖤 Happy Birthday sevgin angel
💖tanks 💖🌸
تولدت مبارک 🥳🥳
کادوتو گذاشتم اونجا 👇
🎁:داستانتو میخونم اگه ادامه بدی🤍🥳🌸
خیلی خیلی خیلی ممنونمممم💖🌸 🍭
🍭🌸🌻🤍