
۷ اپریل ۲۰۲۰ ... همون روزی بود که زندگیمو کامل نابود کرد ، چیزی که هنوزم شبا کابوسشو میبینم . ترسی که سه ساله باهامه و من نمیدونم کی قراره تموم شه ؟ خب تموم شدنی نیست ، وقتی یکیو میکشی دیگه راه برگشتی نداره ، اونجا یا باید فرار کنی یا بمونی و مجازات شی ؛ خب من فرار کردم . همه چیز خیلی سریع انجام شد ، انگار کنترلی روی کارام نداشتم . مشکل اینجا بود که کسی رو کشتم که جزو مهم ترین افراد زندگیم بود . قضیه مربوط به سال پیشه ، دعوای خیلی کوچیکی باهاش داشتم ولی اخرش کشتمش . چیزی که قبلش خورده بودم بی تاثیر نبود وگرنه من نمیتونستم به اون اسیبی بزنم .
من با کیم لی یون و لی سوجون تو دبیرستان اشنا شدم . درست تو تاریک ترین نقطه زندگیم ، اونا نور من شدن دوستیمون تا دانشگاه ادامه پیدا کرد ، تا قبل از اینکه بمیره . بعدش .. من موندم و لی یون . من تمام مدارکو از بین بردم و جسدو پایین کوه ول کردم ، جوری صحنه سازی کردم که بعنوان یه پرونده مرگ عادی تموم شده بود و هیچکس فکر نمیکرد قتل باشه ، بجز یه نفر کیم لی یون اون مطمئن بود قتل بوده ، خب هیچکس بجز من باورش نمیکرد .. من تنها کسی بودم که حقیقتو میدونستم . تموم این ۳ سال دنبال قاتلش بود . اون شب دوباره اومده بود خونم . سالگرد مرگ لی سوجون بود . - اگه اونو پیدا کنم مطمئن باش که میکشمش . + کیو ؟ - قاتل اون حتی نمیدونست داره با قاتل دوستش حرف میزنه . + فکر میکنی اگه اینجا بود همینو ازت میخواست ؟ که اخرش مثل اون یارو یه قاتل شی ؟ - برام مهم نیست . جوری رفتار نکن که انگار باورم نداری . خودتم میدونی که اون هیچوقت ممکن نبود تصمیم بگیره بره اونجا . + خب همینو میگم ، از کجا مطمئنی که از اول اونجا بوده ؟؟ جفتشون سکوت کردن . اون همین الان سرنخ بیشتری بهش داده بود ، لی یون هوش بالایی داشت اگه فقط یکم سرنخ بیشتری پیدا میکرد میفهمید اون شب چه اتفاقی افتاده . - چی؟ با لکنت جواب داد : فقط میگم احتمال اینکه اون شب سوجون جای دیگه ای کشته شده باشه و جسدش به کوه انتقال پیدا کرده باشه زیاده.
- پس داری اعتراف میکنی کار تو بوده؟ +چی ؟ - دقیقا اون روز باهاش چیکار کردی ؟ چرا اونو تو کوه ول کردی ؟؟ با از بین بردن مدارک نمیتونی از واقعیت فرار کنی . + من نمیفهمم چی میگی . - منم نمیفهمم چرا اونکارو کردی ، چطوره از بین ببرمت و کاری کنم که انگار عادی بوده ؟؟ با ضربه ای که از پشت بهش خورد بیهوش شد . وقتی چشماشو باز کرد بالای پرتگاهی وایستاده بود ، پشت سرش لی یون بود . -چجوریه ؟ چه حسی داری ؟؟ +بس کن -دیگه نمیخوام ببینمت. خدافظ . و هولش داد پایین . و بعدش از یه کابوس دیگه بیدار شد ، این دقیقا چیزی بود که ازش میترسید . - خوبی ؟ + من کی خوابم برد ؟ - دوساعتی میشه . فردا میرم دیدن سوجون ، میای ؟ +ببینم چی میشه . با چه رویی میخواست بره پیش سوجون ؟ ***
{ ۸ اپریل ۲۰۲۳ ، قبرستان ملی سئول. } - ببخشید ، یک روز با تاخیر اومدم . ولی فک نمیکنم سالگرد مرگ چیز جالبی باشه که به خاطر دیر کردنم بخوام معذرت خواهی کنم. به عکس سه نفریشون که روی قاب عکس سنگ قبرش گذاشته شده بود نگاه کرد . - کدوم عوضی جرعت داشت که دوستیمونو خراب کنه ؟؟ بعد سه سال واقعا دارم شک میکنم که نکنه از اول قاتلی نبوده ؟ چرا این زیر خوابیدی فقط ؟؟ پاشو کمکم کن .. قول میدم انتقامتو میگیرم . حدقه چشماش خیس بود ولی به خودش اجازه نمیداد اشکی بریزه . - سوجونا ... بعد از اینکه قاتلت رو کشتم میام پیشت ... خیلی طول نمیکشه قول میدم بهت . اولین قطره اشکش بی اختیار افتاد . ته مین با فاصله چند قدم ازش وایستاده بود . یک ساعتی میشد که داشت از دور به حرفای یون با سوجونی که دیگه نیست گوش میداد . حرفاش مثل نمک پاشیدن روی زخمی بود که بعد سه سال هنوزم تازه بود . از واکنشش ، روزی که بفهمه قاتل اونه بیشتر از همه چیز میترسید . میگن ، دنیا تورو با چیزایی که میترسی در اخر رو به رو میکنه ، این اتفاق کی قرار بود برای اون بیوفته ؟ وانکشش عین کابوسایی بود که میدید ؟ درسته که میدونست لایق مرگه ولی حداقل نه به دست لی یون . * * *
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هی;تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.
مرسیی 😭 خوشحالم کردی ممنون بابت تبریکت :))
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزوهای قشنگت برسیی ^^❤
مممرررسیی :)
امیدوارم توهم به همه ارزوهات برسی دنیا با شماها زیباتر میشه :)))
مرسیی ^^❤
:))
من تا اینو دارم دشمن میخوام چیکار؟😃خلاصه اینکه کارت خوبه داداش من.بنویسی بقیشو ها🥲
ذهنم همیشه دشمن خونی من بوده... توهم دشمن بمون باهاش😭😂
مرسی😂😭
قابل تامله..تامل درباره انگیزه ای که داستان ادامه پیدا میکنه.[وجدانم: اوه اوه دوباره رفت تو فاز فیلسوفی.بابا پروفسوررر😑نکشیمون😐🗿] دوباره این وجدان من اومد یه چیزی گفت تر زد به صحنه زیبا😐💔[وجدانم: نويسنده عزیز اصلا توجه نکن این تو خواب هم حرف میزنه کلا اعتباری بهش نیست😐😌😉] میبینی؟*پیام بعد
دوساعته دارم فک میکنم تامل چیه ....تازه الان فهمیدم چیو میگی😭😂
عه عه عه من میگم سکوت کردیا؛نگو خبراییه🥲
بلههه😂
هایی
داستانت عالی بود
راستی منو یادته؟؟
مرسی 🥲
اره یلدایی نه ؟ 😂😭
اره همونمم
چخبر خوبی ؟
عالیه ادامه بده
مرسی🥲
💛💛💛
میشه از پست معرفی فیک منم حمایت کنید؟
فالورام ۲۰ تا بشه پارت اول و دوم رو میزارم:)
بک هم میدمممم
کدومه تستت؟
https://testchi.ir/tests/1005320/%D9%86%DB%8C%D8%B4-%F0%9F%A5%A2%E2%9C%A8
داستانت قشنگه ولی من جنسیت ها رو نفهمیدم 😐😂
مرسی 🥲
جنسیتا نامعلوم هستن خودت میتونی هرجور میخوای تصورشون کنی 🥲
😂باشه ولی بنظرم کلا نویسنده ها تستچی و.... یه تست کامل می دن برای بیوگرافی معرفی شخصیت ها و نوع رفتاری و اخلاقی و خلاصه، ژانر..... خیلی کار آمده
فعلا امتحانا نمیزاره... ولی بعدا حتما میزارم
اوهوم 😊موفق باشی
قشنگه.
مرسی 🥲