شاید...پارت 22:) نوشتن حالمو کمی بهتر میکنه☺ لطفا لطفا منتشر کن ناظر عزیز و محترم باور کن چیزی نداره فقط یه داستانه:)💔☺
نگاهمو ازش گرفتم و به دیوار تکیه زدم و چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم صدای گریه های نارسیسا خانم شدت گرفته بود و داد و بی داد عمو زیاد شده بود دراکو ساکت وایستاده بود میتونستم حسشو بفهمم دوباره مشغول نگاه کردن بهشون شدم لوسیوس : هیچ معلوم هست کجا رفتی پسره ی...نارسیسا : لوسیوس بسه...بزار حالا که برگشته...دوباره نزاره بره رو کردم سمت دراکو و دستمو روی شونه هاش گذاشتم پسرم...کجا رفتی نمیگی من می میرم از نگرانی؟ با اون حال بدت کجا گذاشتی رفتی دراکو : تو چشماش خیره شدم مامان...من..مجبور بودم خب...معذرت میخوام آلیس : آروم آروم از پله ها رفتم پایین و کنار دراکو وایستادم...چه عجب اومدی دراکو : آلیس...تو دیگه بس کن آلیس : چرا داداش؟ به هر حال حالا که برگشته کاری نکنید دوباره بره دراکو : میتونم...بیام..پیشت؟ آلیس : متعجب به چهره ناراحتش خیره شدم و دستشو گرفتم بیا...رفتیم سمت پله ها و رسیدیم به اتاقم دراکو جلوتر از من رفت داخل و منم پشت سرش و در و بستم رو صندلی نشستم و نگاهمو ازش گرفتم دراکو : هری کیه؟ آلیس : هری؟ باید بشناسمش؟ دراکو : خودتو به اون راه نزن دیدم پیشش نشسته بودی و اون گریه میکرد کیه؟ آلیس : کسی که...دوسش دارم! دراکو : جدی؟ آلیس : به نظرت دارم شوخی میکنم؟
دراکو : حتی بیشتر از من دوسش داری؟ آلیس : ببین دراکو...تو از بچگی مثل داداشم بودی و دوست داشتم ولی...هری...درسته تازه باهاش آشنا شدم ولی تو همین مدت کم حرفایی زده که بدجور درکم کرده پسر خوبیه راستی تنها کسی که وقتی بیمارستان بودی و نیاز به خ@و:؛ن داشتی و خ":و$/نش بهت می خورد هری بود و اون بهم کمک کرد دراکو : چی؟ وا..قعا؟ آلیس : آره...گفت "اگه این کار باعث می شه خوشحال بشی با تمام وجود حاضرم انجامش بدم" گریه هاش به خاطر کسی بود که فقط چند روز باهاش آشنا شد و از دستش داد. دراکو : پس...تو این چند وقت اتفاقای زیادی افتاده آلیس...من نمیدونم دارم چکار میکنم آلیس : عادیه خودمم سر از کارام در نمیارم دراکو : یکم بریم بیرون؟ آلیس : الان؟ دراکو : نگاهی به ساعت مچی روی دستم انداختم هنوز ساعت یازدهه دلم میخواد با تو بیرون یه هوایی بخورم آلیس : لبخندی زدم و از رو صندلی بلند شدم و رفتم سمت کمد لباسم و هودیمو پوشیدم و رفتم سمت دراکو و دستشو گرفتم و از رو تخت بلندش کردم پاشو...پاشو بریم دراکو : تک خنده ای کردم و دستشو محکم تر گرفتم و از اتاق رفتیم بیرون ریموس : آلیس!! بازم؟ دراکو : عمو نگران نباشید من همراهشم آلیس : چشم غره ای به دراکو رفتم و لبخندی زدم بریم؟ ریموس : زود برگردین
آلیس : از پله ها رفتم پایین دراکو : خندیدم و دنبالش حرکت کردم کوچه ها یکم شلوغ شده بود...شلوغ که نه ولی خب...آدم بود صدای خوندن آهنگ یکی از دور میومد چشمای آلیس برقی زد و قدم هاشو سمت صدا بیشتر و تند تر کرد پسری با موهاش مشکی و عینک گرد روی چشماش بود (هر روز و با فکرت میکنم شب ...با تو من خوبم بی تو اصلا بگو فراموشی اینو هستم یعنی خوبم بی گذشتم من سزاوار این همه غم سخت نبودم ع..:#شق بدی بی شک نبودم اومدم اینی که میرم نبودم با همه انقد بی رحم نبودم ببین با تو چی سرم اومد که حساب نمیکنم اصلا رو حرفت نمیدم دست تو قلبمو هرگز اگه برگردی من سزاوار این همه غم سخت نبودم:) آلیس : با چشمای خیس اشک غرق تماشای خوندن با احساس هری شده بودم جوری میخوند انگار تک تک این حرفا رو قلبش حک شده کمی بهش نزدیک شدم دراکو ام قدمی دیگه برداشت و دستمو گرفت هری هنوز گیتار تو دستش بود و زیر لب زمزمه میکرد دیگه نمی شنیدم چی میگه زیر لب اسمشو گفتم...هری؟
هری : صدای آرامش بخش خودشو شنیدم چشمامو باز کردم و به آلیس و بعد به پسری موطلایی چشم دوختم فکر کنم دراکو بود ولی... آلیس؟! اومدی؟ آلیس : خیلی قشنگ بود هری : ممنون...مثل تو شما باید دراکو باشی دراکو : و تو هری؟ هری : آره... آلیس : هری؟ حالت بهتره؟ هری : بد نیستم...
ناظر مهربونم لطفا لطفا منتشر کن باور کن چیزی نداره فقط یه داستانه لطفا رد/ شخصی نکن پلیززز شاید با منتشر شدن این تست لبخند روی لبم بیاد مهربونم...ناظر عزیز و محترم منتشر کن تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه☺💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های گرل!:)
من تازه وارد تستچی شدم و دوستای زیادی ندارم...
دوست داری به پیجم سر بزنی و مایل ب فرند؟♡♡
خوش اومدی قشنگم موفق باشی☺
حتما:) لونا 14 اند شما؟
آرتمیس ۱۴:)
خوش☺راستی اسمت خیلی قشنگه
مرسی مهربون :)
اسم توهم همینطور🍄❤️
آخ جون هرییی
اهومم
مثل همیشه عالی و خفن
ممنونم عزیزم