پارت 20 ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه باور کن چیزی ندارههه💔 فقط یه داستانه لطفا منتشر کن رد/شخصی نشه پلیزز:"))
تو ام ترکم کردی....انگار با مامان بابام قرار گذاشتین منو تنها بزارید چرا؟ مگه من فقط چی ازت میخواستم؟ من فقط میخواستم کنارم باشی همین خواسته ی زیادیههه؟ بارون نم نم میبارید و با اشک های روی گونم ترکیب میشد باشه...باشه میدونم اگه بودی میگفتی گریه نکن ولی مگه میتونم؟ مگه نگفتی پیشم میمونی واسه رفتن زود نبود؟ انقد زود ازم خسته شدی؟ از همین حالا دلم واست تنگ شده سیریوس! دلم واسه خنده هات...دلم واسه حرف زدنات...دلم واسه شوخی کردنات...تنگ شده ________________________________ هر چقد زنگ میزدم جواب نمی داد هری تو کجایی؟ برای بار هفتم گوشیو دم گوشم گذاشتم ولی باز رد تماس... رد تماس پشت سر هم...تصمیم گرفتم بهش پیام بدم "هری خوبی؟ چرا رد تماس میزنی؟ هری : یکی که قلبش شکسته میتونه خوب باشه؟ یکی که تنها کسی که داشته رو از دست بده میتونه خوب باشه؟ " دوباره شمارشو گرفتم و گوشیو دم گوشم گذاشتم ولی رد کرد بد جور نگرانش شدم یعنی چی شده؟ گوشیو رو تخت گذاشتم و رفتم یه تیشرت مشکی با شلوار مشکی پوشیدم و از پنجره رفتم پایین
و از خونه دویدم بیرون کجا برم؟ کجا میشه پیداش کرد؟ میدونم خونه نیست تنها جایی که به ذهنم رسید جایی بود که آهنگ میخوند راه افتادم سمت اون خیابون یه پسر رو زمین نشسته بود و خیس آب بود و سرش و انداخته بود پایین با قدم های آروم بین قطره های بارون قدم برمیداشتم روی نوک پا نشستم و دستمو روی شونش گذاشتم سرشو گرفت بالا و با چشمای خیس اشک و قرمز بهم زل زد موهاش روی صورتش آشفته و شلخته بود ه..هری؟ چ..چی شده؟ هری : هیچ حرفی از دهنم خارج نمیشد...سکوت... سکوت...و سکوتی تلخ که خیلی از هر حرفی سنگین تر بود آلیس : هری دِ یه چیزی بگو چرا ساکتی چی شده؟ هاا؟ هری : بابام...اون...اونم...رفت تنهام گذاشت مثل همه آلیس : چ..ی..چی؟ نه...نه امکان نداره حالش که..خوب بود هری : همین که خوب بود...همین که لبخند میزد ولی قلبش درد میکرد دردناک بود اون...مریض بود آلیس حالا چکار...کنم هااا؟ من دیگه جز اون کیو دارم که مثل خانوادم باشه؟
آلیس : اشک روی گونم و پاک کردم و بهش نزدیک شدم بغ...ل..ش کردم و موهاشو نوازش کردم آروم باش...هری آروم باش هری : چط..ور؟ آلیس تو تنها کسی هستی که واسم مونده تو تنها کسی هستی که درکم میکنه آلیس دلم واسش تنگ شدههه آلیس : بغض توی گلوم شکست می فهمم هری می فهمم ولی هری پاتر نباید گریه کنه نباید ناراحت باشه چون تنها کسیه که بهش امید میده تنها کسیه که زندگی رو بهم نشون داد قلبم و تسخیر کرد و فکرمو درگیر کرد تو نباید قلبت بشکنه هری : آلیس من...تازه پیداش کرده بودم هنوز یه هفته ام نشده بود تو دیگه ترکم نکن تو دیگه نرو قول بده قول بده کنارم بمونی تا آخرش آلیس : من قبلا بهت قول دادم و سر قولم هستم...میمونم و خواهم موند مطمئن باش سیریوس نمیخواد تو انقد غمگین و پژمرده باشی اون میخواد تو لبخند بزنی...بلند بلند بخندی تو هنوز میتونی با آهنگ احساساتتو بخونی با گیتار ملودی احساستو تو گوش بقیه بپیچونی!
هری : حرفاش مثل چسبی بود برای قلب شکسته و ترک خوردم تو مرهم درد منی پرنسس آلیس!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد شه اکانتم میپره💔😔 پس لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس منتشر کن رد/شخصی نشه ناظر مهربونم پلیزز امیدوارم به همه آرزوهات برسی:))💚🌚تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بود لذت بردم 🙂💕🤲🏼
لطفا به رمان منم سر بزن داستانش بدک نی (^^)
امیدارم ژرفدار های بیشتر پیدا کنی =_=
عاااالی بید💖🙂پارت بعدددد
مرسییی لاوم:") نمیدونم کی میزارم
پارت 21 رد شد💔
💔😅